فتر

معنی کلمه فتر در لغت نامه دهخدا

فتر. [ ف َ ت َ ] ( اِ ) ازگیل. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ازگیل شود.
فتر. [ ف ِ ] ( ع اِ ) مابین دو انگشت سبابه و ابهام وقتی که گشاده باشد. ( از اقرب الموارد ).
فتر. [ ف َ ] ( ع اِ ) ضعف. || تکه گوشت. || مقدار معلومی از خوراک. ( اقرب الموارد ). رجوع به فَتَر شود.
فتر. [ ف ُ ] ( ع اِ ) بوریای برگ خرما که بر آن آرد بیزند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
فتر. [ ف َ ت َ ] ( ع اِ ) پی. || گوشت پی ناک و درشت. || مقدار معلومی از طعام. رجوع به فَتْر شود. || ( اِمص ) سستی. ( منتهی الارب ).
فتر. [ ف ِت ْ ت َ ] ( ع اِ ) ماهیی که چون آن را به پای بسپری سستی در پای پدید آید چندان که عرق کنی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه فتر در فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ضعف ، سستی .

معنی کلمه فتر در فرهنگ عمید

فتور، ضعف، سستی.

معنی کلمه فتر در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ضعف سستی .
ماهیی که چون آن را به پای بسپری سستی در پای پدید آید چندان که عرق کنی .

معنی کلمه فتر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَطَرَ: آفرید(در بسیاری از آیات ، خلقت را فطر ، و خالق را فاطر نامیده است ، و فطر به معنای پاره کردن است ، گویا خدای تعالی عدم را پاره میکند و موجودات را از شکم آن بیرون میآورد و کلمه فطرت بر وزن فعلت بنای نوع را میرساند یعنی نوعی از خلقت )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
اصل فتر چنانکه طبرسی فرمود به معنی انقطاع از جدیت در کار است. راغب فتور را سکون بعد از حدت، نرمی پس از شدت، ضعف بعد از قوت گفته است. . شب و روز خدا را تسبیح می‏گویند و آرام نمی‏شوند. آیه درباره ملائکه است. . گناهکاران در عذاب جهنم پیوسته‏اند، عذاب از آنها قطع نمی‏شود و آنها در جهنم از نجات نومیداند (نعوذ باللَّه). . فترت زمانی است که در آن پیغمبر نیست و زمان از رسول قطع شده، در دوران فترت دین هست ولی پیغمبر نیست ای اهل کتاب رسول ما به دوران فترت و انقطاع پیامبران آمد تا نگوئید که به ما بشیر و نذیری نیامد...

معنی کلمه فتر در ویکی واژه

ضعف، سستی.

جملاتی از کاربرد کلمه فتر

زآن پیش که تازی فرس ناز به میدان با حلقه فتراک تو این کشته سری داشت
بشویم به خون تو من خاک را دهم از سرت زیب فتراک را
زهی در دلربایی شوخ و چالاک هزاران جان پاکت صید فتراک
در عالم عشق اگر بکار آئی تو در دفتر عشق در شمار آئی تو
زدی لاف نهال گل به آن سرو گل تو یک ورق زآن دفتر آمد
کار او با اهل ظلم و دفتر دیوان چکار
آرایش صد دفتر دیوان بمدیحش بر هر سخن آرای بود لازم و واجب
دست درآویز به فتراک دل آب تو باشد که شوی خاک دل
در ایام فترت دلیران بدند به مردی نگهدار ایران بدند
برد آن ملحد سر از سر دفتر ایمان و دین یا ولی المؤمنین