معنی کلمه فتح در لغت نامه دهخدا
از پس فتح بصره ، فتح یمن
وز پس هر دو فتح شام و حجاز.فرخی.فتح جهان را تو کلید آمدی
نز پی بیداد پدید آمدی.نظامی. || گشودن قنات را تا آب آن روان گردد. || گشاده گردانیدن چیزی را. ( اقرب الموارد ). || گشاده گردیدن سوراخ پستان شتر. || فرمان دادن میان دو خصم. ( منتهی الارب ). قضاوت میان مردم. || رو آوردن دنیا به کسی. || یاری کردن خدا پیمبر خود را. || عالم ساختن خدا کسی را و شناساندن بدو. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) آب روان از چشمه و جز آن. ( منتهی الارب ). آب روان در نهرها. || ( اِمص ) پیروزی. ( اقرب الموارد ).
- یوم الفتح ؛ چون مطلق آید در مغازی رسول ( ص ) مراد فتح مکه است. ( یادداشت بخط مؤلف ). و آن را یوم الخندمه نیز گویند. ( از مجمع الامثال میدانی ).
|| اول باران بهار. ( منتهی الارب ). اول مطر الوسمی. ( اقرب الموارد ). || جای جریان. ( منتهی الارب ). مجری. || بار درخت نبع که شبیه بن است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || روزی که خدا به کسی رساند. || ( اِمص ) نوعی از حرکت که دهان برای تلفظ آن گشوده شود. ( اقرب الموارد ). گشودن قاری دهان خود را نیز فتح نامند، و آن را تفخیم گویند. تفخیم یا شدید باشد یا متوسط. شدید آن است که شخص دهان خویش را بدان حرف به نهایت درجه بگشاید و این عمل در قرأت قرآن غیرجائز است و در زبان عرب اصلاً جاری نیست. متوسط پایین فتح شدید و اماله متوسط را نامند،و در اینکه آیا اماله فرعی است از فتح ، یا هر یک اصلی هستند برأسه ، اختلاف کرده اند. وجه اول آن است که اماله بدون سبب نباشد. پس اگر فاقد سبب بود فتح و اماله در آن باشد و عرب آن را مفتوح نسازد. پس شیوع فتح بر اصالتش و شیوع اماله بر فرعیتش محقق باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1104 ).
فتح. [ ف َ ] ( اِخ ) سوره چهل وهشتم از قرآن. از سوره های مدنی و دارای بیست ونه آیت است ، پیش از سوره حُجُرات. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فتح. [ ف ُت ُ ] ( ع ص ) در فراخ گشاده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شیشه فراخ سر. ( منتهی الارب ). شیشه بی سربند و بی غلاف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).