فایق

معنی کلمه فایق در لغت نامه دهخدا

فایق. [ی ِ ] ( ع ص ) فائق. برگزیده و بهترین از هر چیزی. ( منتهی الارب ) : شکرینه که از شکر فایق کنند معتدل باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به فائق شود.
فایق. [ ی ِ ] ( اِخ ) روستایی است ، و از آن روستاست قریه ماودانه. ( یادداشت بخط مؤلف ).

معنی کلمه فایق در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . فائق ] ۱ - (اِفا. ) مسلط شونده ، چیره شونده . ۲ - (ص . ) نیکو و برگزیده از هر چیزی .

معنی کلمه فایق در فرهنگ عمید

۱. برگزیده، برتر.
۲. چیره، مسلط.
* فایق آمدن (شدن ): چیره شدن، برتری یافتن.

معنی کلمه فایق در فرهنگ فارسی

فایق:افزون آمده، مسلطبرامری، برگزیده، نیکووبرگزیده ازهرچیزی
( اسم ) ۱ - برگزیده بهترین هر چیز ۲ - غالب مسلط چیره .
روستایی است و از آن روستاست قریه ماودانه .

معنی کلمه فایق در فرهنگ اسم ها

اسم: فایق (پسر) (عربی) (تلفظ: fayegh) (فارسی: فایق) (انگلیسی: fayegh)
معنی: دارای برتری، مسلط، فائق، چیره، عالی، برگزیده

معنی کلمه فایق در ویکی واژه

فائق
مسلط شونده، چیره شونده.
نیکو و برگزیده از هر چیزی.

جملاتی از کاربرد کلمه فایق

یا محمد بن احمد (عتبی، ۹۴). آنگاه که فایق خاصه بر امیر نوح سامانی شورید، وی حکومت چغانیان داشت. ظاهراً به سبب گرایش ابوالمظفر احمد به فایق، نوح او را از امارت آن دیار عزل کرد و ابوالمظفر طاهربن فضل را امارت داد (قس: عتبی، ۹۴). اما ابوالمظفر احمد با فایق همداستان شد و بر طاهر تاخت. طاهر در جنگ کشته شد (۳۸۱ق/۹۹۱م) و ابوالمظفر احمد امارت چغانیان را به دست گرفت (گردیزی، ۳۶۸؛ عتبی، ۹۴). از آن پس آگاهی روشنی از او در دست نیست.
تو که از لطف خالق رازق بر همه فایقی به حشمت و جاه
اشد خلق باشد در خلایق بنفس خویش و خلقان سخت فایق
پیش املاک همچو شاگردان او چو استاد فایق و همه دان
گردیزی (ص ۳۶۸) کنیه او را ابوالحسن گفته است. او برادرزاده ابوعلی احمد بود. یک چند از سوی سامانیان به جای ابوالمظفر احمدبن محمد امارت چغانیان یافت و به قولی خود آن دیار را از ابوالمظفر احمد گرفت (عتبی، ۹۴). ابوالمظفر احمد با فایق خاصه همداستان شد و در جنگی که میان او و طاهر درگرفت، ابوالمشفر طاهر کشته شد.
نیست از مردی عجوز دهر را گشتن زبون زن که فایق گشت بر شوهر به معنی شوهر است
آریان می‌نویسد: اسکندر با هیپاسپیست‌ها و تیراندازان آگریانی و دسته‌های سنوس و آمین‌تاس و کمانداران سواره و نیمی از سواره نظام به ولایت ماردها رفته و اسرای زیاد گرفت و اکثر اشخاصی را که جنگ کرده بودند کشت. چون محل‌های این مردم سخت و به علاوه این ولایت فقیر است هیچ مرد جنگی قبل از اسکندر به اینجا نیامده بود. فاتح ناگهان از ولایت آنها گذشت و قبل از اینکه متوجه شوند بر آنها تاخت. این مردم به جاهای سخت کوه‌ها پناه بردند و اسکندر در آنجا هم بر ماردها فایق آمد و پیروز شد. ماردها فرستاده‌ای فرستادند و مطیع اسکندر گشتند. اسکندر ولایت ماردها را به به تپورستان که والی آن فرادات بود ضمیمه کرد.
در یشت‌های آغازین که دیرتر از گاهان تصنیف شده‌اند اما پایه و اساس آن‌ها کهن تر از سرودهای گاهانی است، این شاهان و پهلوانان غالباً اساطیری ضمن عبارت‌های کلیشه‌ای معرفی شده‌اند که به ایزدان گوناگون یزش می‌برد و برای آن‌ها قربانی می‌کنند و یاری آن‌ها را برای رسیدن به هدفی خاص یا فایق آمدن بر مشکلی، که به اختصار بیان شده‌است، طلب می‌کنند. این عبارات در چند یشت متفاوت یا چندین بار در یک یشت آمده‌است. داستان‌هایی که در یشت‌ها آمده، معمولاً بسیار کوتاه است و تا پایان بیان نگردیده بلکه فقط اشاراتی ضمنی به آن‌ها شده و بیشتر به صورتی چنان مبهم است که برای ما نامفهوم باقی می‌ماند مگر آنکه با ظهور دوباره در شاهنامه یا ادبیات پهلوی روشن شود.
بر بنی نوع خود شود فایق آن که این اسم را بود لایق
عجب چبود؟آنکه نفس شوم کید خویشتن فایق نهد بر عمر و زید
تا تو در بند سری از همه کس پست تری زیر پا سر چو نهی بر همه فایق باشی
لسان‌الحق بود انسان فایق که باشد مظهر او بر اسم ناطق
از یمن مدحت وی نظم محیط به شکست نرخ نبات مصری بازار شهد فایق
هر سبب بالاتر آمد از اثر سنگ و آهن فایق آمد بر شرر