معنی کلمه فانید در لغت نامه دهخدا
ز بنگاه حاتم یکی نیک مرد
طلب ده درم سنگ ، فانید کرد.سعدی.مؤلف برهان با ذال معجم ضبط کرده است. رجوع به فانیذ شود.
- فانید سجزی ؛ نوعی فانید که به سیستان کردندی. ( یادداشت بخط مؤلف ، از ابن البیطار ). فانیده. رجوع به فانیده شود.