فانی

معنی کلمه فانی در لغت نامه دهخدا

فانی. ( ع ص ) ناپاینده. ( ربنجنی ). نیست شونده. ناپایدار :
اگر عقل فانی نگردد تو عقلی
وگر جان همیشه بماند تو جانی.منوچهری.ما همه فانی و بقا بس تو راست
ملک تعالی و تقدس تو راست.نظامی. || ( اصطلاح عرفان ) کسی را گویند که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود درگذرد و در معشوق فنا شود تا به او بقا پذیرد :
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ای است.عطار.چو فانی شد دلت اندر ره عشق
قرار عشق جانان بی قرار است.عطار.خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست.سعدی. || پیر سالخورده. ( منتهی الارب ). پیری که قوای او رفته باشد. ( از اقرب الموارد ).
- دار فانی ؛ کنایت از دنیاست که پایدار نماند.
فانی. ( اِخ ) جلال الدین. رجوع به جلال الدین دوانی شود.

معنی کلمه فانی در فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نابود شونده ، نیست شونده . ۲ - ناپایدار، بی ثبات .

معنی کلمه فانی در فرهنگ عمید

۱. نیست شونده، ناپایدار، نابودشونده: خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست (سعدی۲: ۶۳۷ ).
۲. (تصوف ) ویژگی آن که در طریقت و سلوک به مرحلۀ فنا رسیده است.

معنی کلمه فانی در فرهنگ فارسی

نیست شونده، نابودشونده، ناپاینده، ناپایدار
( اسم ) ۱ - نیست شونده زوال پذیر نابود شونده مقابل باقی ۲ - ناپایدار بی ثبات مقابل باقی ۳ - کسی که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود در گذرد و در معشوق فنا شود تا بدو بقا پذیرد ۴ - پیر سالخورده . یا دار فانی . جهان مادی که ناپایدار است .

معنی کلمه فانی در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَانٍ: فانی - زودگذر- نابودشونده
معنی یَنفَدُ: فانی می شود - به اتمام می رسد - تمام می شود - پایان می یابد
ریشه کلمه:
انن (۱۸۳۵ بار)ف (۲۹۹۹ بار)ی (۱۰۴۴ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه فانی

هرکه در دوست شود فانی و هستی بنهد نه از او نام بیابی نه نشان می‌آید
توئی تو از او شود فانی کندت جان پاک ربانی
چون گل خندان ز دم او شکفت غنچه نوشین شکفانید و گفت
کی فانی حق باشم بی قول اناالحق من کز عشق چو مشتاقان بردار نخواهم شد
هر که فانی شد درین دریا برست وای بر من گر به پا خواهم رسید
گر تو فانی شوی ز جود وجود آن یکی هست و بود و خواهد بود
روزی که درین سرای فانی طی کرد بساط زندگانی
ما چو فانی شدیم ازعالم جاودان منصب بقا بخشید
اگر فانی شوی یک لحظه از یار بچشم تو نماید لیس فی الدّار
هرجا من و ما باشد، از جنس فنا باشد فانی نشود هرگز، این عشق و هواداری