فارج

معنی کلمه فارج در لغت نامه دهخدا

فارج. [ رِ ] ( ع ص ) شتر ماده ای که پس از زادن ، دشمن و مکروه دارد گشن را. || کمان دور زه. ( منتهی الارب ). کمانی که از وتر خود دور باشد. || دورکننده اندوه. ( اقرب الموارد ). شادان.

معنی کلمه فارج در فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) دورکننده اندوه ، گشایندة غم .

معنی کلمه فارج در فرهنگ فارسی

شتر ماده ای که پس از زادن دشمن و مکروه دارد گشن را . یا کمان دو زه . کمانی که از وتر خود دور باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه فارج

فیقول لهم الرّبّ تبارک و تعالی بعد ما یقضی بینهم حتّی یقتصّ للجمّاء من القرناء: انا خلقتکم و سخرتکم لبنی آدم و کنتم مطیعین ایام حیاتکم فارجعوا، ای الّذی کنتم کونوا ترابا فیکونون ترابا. فاذا التفت الکافر الی شی‌ء صار ترابا یتمنّی، فیقول: یا لیتنی کنت فی الدّنیا فی صورة خنزیر رزقی کرزقه و کنت الیوم فی الآخرة ترابا. و قیل: معناه لیتنی لم ابعث و کنت ترابا. و قال عکرمة: بلغنی انّ السّباع و الوحش و البهائم اذا رأین یوم القیامة بنی آدم و ما هم فیه من الغمّ و الحزن قلن: الحمد للَّه الّذی لم یجعلنا مثلکم فلا جنّة نرجو و لا نارا نخاف. و قال ابو القاسم بن حبیب: رأیت فی بعض التّفاسیر انّ الکافر هاهنا ابلیس و ذلک انّه عاب آدم بانّه خلق من التّراب و افتخر بانّه خلق من النّار، فاذا عاین یوم القیامة فضل بنی آدم و المؤمنین و ما ینالون من انواع الکرامات و رای ما هو فیه من الشّدّة و العذاب یتمنّی و یقول: یا لیتنی خلقت من التّراب و لم یصبنی ما اصابنی. قال ابو هریرة: فیقول التّراب للکافر لا و لا کرامة لک، من جعلک مثلی و عن ابی الزّناد عبد اللَّه بن ذکوان قال اذا قضی‌ بین النّاس و امر اهل الجنّة الی الجنّة، و اهل النّار الی النّار قیل لسائر الامم و لمؤمنی الجنّ: عودوا ترابا. فحینئذقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً و قال عمر بن عبد العزیز: انّ مؤمنی الجنّ حول الجنّة فی ربض و رحاب و لیسوا فیها و الاکثرون علی انّ مومنی الجنّ مع مؤمنی الانس فی الجنة و انّ کافر بهم مع کافری الانس فی النّار.
فَارْجِعُوا الی منازلکم عن اتّباع محمد (ص) و قیل: فارجعوا عن القتال الی مساکنکم.
اما این قدر بباید دانست که مثل دل چون آینه است و مثل لوح محفوظ چون آینه که صورت همه موجودات در وی است، چنانکه صورتها از یک آینه در دیگر افتد چون در مقابله آن بداری همچنین صورتها از لوح محفوظ در دل پیدا آید چون صافی شود، از محسوسات فارغ شود و با وی مناسبت گیرد و تا به محسوسات مشغول بود، از مناسبت با عالم ملکوت محجوب بود و در خواب از محسوسات فارغ شود، لاجرم آنچه در گوهر وی است، از مطالعه ملکوت پیدا شدن گیرد لیکن اگر چه حواس به جهت خواب فرو ایستد، خیال بر جای خویش باشد، بدان سبب بود که آنچه بیند در کسوت مثالی خیالی بیند صریح و مکشوف نباشد و از غطا و پوشش خالی نبود و چون بمیرد به خیال ماند و نه حواس، آنگاه کارها بی غطا و بی خیال بیند و با وی گویند: «فکشفنا عنک غطانک فبصرک الیوم حدید» و گوید: «ربنا ابسرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا».
و نیز آیتی است از قرآن که خطّ آن منسوخ است، و حکم آن ثابت، و هو قوله تعالی: الشیخ و الشیخة اذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من اللَّه و اللَّه عزیز حکیم.
اذا مات الفرزدق فارجموه کما یرمون قبر ابی رغال‌
پس در حق ثیّب دیگر بار جلد منسوخ گشت، و رجم ثابت شد و ناسخ این بود که مصطفی (ص) گفت: در آن خبر معروف: «و أمّا انت یا انیس! فاغد علی امرأة هذا، فان اعترفت فارجمها»
بی سخن تریاق هر سم است عشق فارج الهم کاشف الغم است عشق
وَ جَمَعَ فَأَوْعی‌ ای جمع المال فاوعاه فی الظّروف و لم یؤدّ زکاته و لم ینفقه فی سبیل اللَّه. و فی الخبر یجاء بابن آدم یوم القیامة کانّه بذج فیتوقّف بین یدی اللَّه عزّ و جلّ فیقول له: اعطیتک و خولتک و انعمت علیک فما صنعت؟ فیقول: ربّ جمعته و ثمّرته و ترکته اکثر ما کان، فارجعنی آتک به کلّه فاذا عبد لم یقدّم خیرا فیمضی به الی النّار.