فاحش

معنی کلمه فاحش در لغت نامه دهخدا

فاحش. [ ح ِ ] ( ع ص ) زشت. || بدخلق. ( اقرب الموارد ). || بسیار بخیل. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || کثیر، غالب و هرچه از حد تجاوز کند. ( اقرب الموارد ). بسیار و زیاده از اندازه. || بی شرف. || جسور. گستاخ. || درخشان. || آزمند. || بی تناسب. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه فاحش در فرهنگ معین

(ح ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - زشت ، قبیح . ۲ - بسیار، زیاد، آن چه از حد بگذرد.

معنی کلمه فاحش در فرهنگ عمید

۱. قبیح، زشت.
۲. ازحددرگذشته، ویژگی آنچه از حد تجاوز کند، بسیارزیاد.
۳. آشکار، واضح: غلط فاحش.

معنی کلمه فاحش در فرهنگ فارسی

قبیح، زشت، ازحددرگذشته آنچه که ازحدتجاوزکند، هربدی که ازحددرگذرد
( اسم صفت ) ۱ - زشت قبیح ۲ - آنچه از حد تجاوز کند زیاده از حد بسیار کثیر . یا تفاوت فاحش . تفاوت زیاد . یا غلط فاحش . غلط بسیار مهم و فاضح ۳ - بی شرف ۴ - جسور گستاخ .

معنی کلمه فاحش در ویکی واژه

زشت، قبیح.
بسیار، زیاد، آن چه از حد بگذرد.

جملاتی از کاربرد کلمه فاحش

حدود دو دهه بعد از مرگ اسمیتا پاتیل یکی از کارگردانان سرشناس هند مرگ اسمیتا پاتیل را یک اشتباه بزرگ و فاحش پزشکی خواند.
یله کی کردی هر فاحشه را جاهل گر نه از بیم حد و کشتن و دارستی؟
اسدالله میرزای درون سریال با اسدالله میرزای رمان تفاوت فاحشی ندارد به جز این‌که در رمان معلوم می‌شود که اسدالله میرزا حداقل تا مورخ ۱۳۴۹ زنده است.
اتحادیه اروپا، روز دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ احمد خاتمی را به‌دلیل نقض فاحش حقوق بشر در فهرست تحریم‌های خود قرار داد.
از فیلم‌هایی که وی در آن نقش داشته‌است می‌توان به زندگی‌های به فنا رفته، کنترل، ۱۰۰۱ شب، فریاد یک فاحشه، و آگنس مرگ را برگزید، خانم دکتر بیمارستان ارتش، میهمان، کلاس مختلط و معلم مدرسه اشاره کرد.
میگوید: مگر فاحشه‌ای کنند که حدّ بر ایشان پیدا و روشن کند بآن، و تبیّن لازم است، یقال بان الأمر و تبیّن اذا ظهر، امّا ابان و بیّن و استبان هم لازم است و هم متعدّی. قال سیبویه: ابان الامر و بیّن و استبان، ابنته و بیّنته و استبنته.
بر فاحشه نیست پایهٔ فضلم وز مسخره نیست پارهٔ نانم
در همان سال، تنها چاپ آخرین بوسه توسط شرکت فیلم آرورا کلکته برای توزیع فیلم خریداری شد. چاپ و نگاتیو فیلم گم شده در نظر گرفته می‌شود. بازیگران و عوامل فیلم پس از اتمام فیلم از هم جدا شدند. دو بازیگر زن، لولیتا و چاروبالا دیوی، به فاحشه خانه‌های خود بازگشتند و کارگردان آمبوج گوپتا به کلکته مهاجرت کرد.
زبان مردم ولایت غور فارسی‌ با گویش محلی است. در زمینهٔ گویش فارسی‌ غور تاکنون هیچ پژوهشی انجام نشده‌است. می‌توان میان ویژگی‌های گفتاری تحصیل‌کردگان که زبان کتاب و مکتب در آن‌ها نفوذ نموده و مردم عادی و محروم از سواد، تا جایی فرق قائل شد، لیکن به‌طور کلی، لهجهٔ غور فرق‌های فاحشی با لهجه معیار کشور و گویش کابل دارد.
سدیگر قسم وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ. میگوید دیگران‌اند قومی با عیبهای بزرگ و جرمهای فاحش فعل بد و گفت کژ خصمان انبوه و خوردنا روی جوانی در دلیری و پیری در سستی درویشی در ناسپاسی و توانگری در ناپاکی. در روز دولت ستمکاری و در ایام قوت شوخی مایه نه مگر در دل، آشنایی و اقرار بیگانگی، ایشان را میگوید: مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ ایشان را و امشیت من گذارید و با اومید فرو گذارید و ایشان را بنومیدی میفکنید، إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ یا عذاب کند ایشان را بعدل یا عذر پذیرد از ایشان بفضل، اگر عدل کند او را رواست و اگر فضل کند از وی سزاست و نه هر چه در عدل رواست از فضل سزا است که هر چه از فضل سزا است در عدل رواست. فضل بر عدل سالار است و عدل در دست فضل گرفتار است. عدل پیش فضل‌ خاموش و فضل را حلقه وصال در گوش. نه‌بینی که عدل نهان است و فضل پیدا تا دشمن مغرور است و دوست شیدا. آن گه گفت: وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ خدا دانایی است بعلم راست بی غلط حکیم است بی سهو و بی خلل نه در علم وی چیزی فائت نه از قدرت وی چیزی خارج و نه بر حکم وی چیزی غالب. خلق میدارد بحکم خویش، میان فضل و عدل خویش، بعلم خویش، در خلق خویش تنها بی‌غیر خویش عالم بعلم ازلی، پیش از همه معلومها ذاتش همیشه پیش از همه مخلوقها، راست علم و پاک دانش، هموار کار و بسزا بخش، قول او راست و علم او پاک، صنع او نغز و فضل تمام و مهر قدیم، جل جلاله و عز کبریاؤه و عظم شأنه و جلّت احدیته و تقدست صمدیته.
اشهد باللّه انّه مار آنی قطّ علی فاحشة و انّه لمن الکاذبین، پنجم بار
«من یأت منکنّ بفاحشة مبیّنة یضاعف لها العذاب ضعفین»