فاتک

معنی کلمه فاتک در لغت نامه دهخدا

فاتک. [ ت ِ ] ( ع ص ) ستیهنده در کار. مبالغه کننده.( ناظم الاطباء ). || دلیر. ( منتهی الارب ). شجاع. ( ناظم الاطباء ). گستاخ. دلاور. و ابن درید گوید: فاتک کسی که به هرچه همت گمارد آن را انجام دهد. ج ، فتاک. ( از اقرب الموارد ). || بناگاه گیرنده. بناگاه کشنده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فتک شود.
فاتک. [ت َ ] ( اِخ ) پدر مانی نجیب زاده معروف ایرانی است که با شاهپور اول پادشاه ساسانی همزمان بود و دعوی پیامبری کرد و کیش او در آن روزگار و روزگاران بعد رواجی یافت. مانی از نجبای ایران بوده و بنابه روایات موجود مادرش از خاندان شاهان اشکانی بود که هنگام تولدمانی در ایران پادشاهی داشتند، و ممکن است فاتک پدرمانی نیز از همین دودمان باشد. فاتک از مردم همدان بود. به بابل مهاجرت کرد و در قریه ای ، در مرکز ولایات میشان مسکن گزید و با طائفه مغتسله که یکی از فرق گنوستیک است و در آن تاریخ در نواحی بین دجله و فرات ساکن بودند آمیزش نمود، و افکار همین طایفه بود که به مذاق مانی خوش نیامده و مقدمه پیدایش اندیشه های نو در مغز او گردید. ( از ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشید یاسمی چ 2 ص 206 و 207 ). رجوع به مانی شود.
فاتک. [ ت ِ ] ( اِخ ) عزیزالدوله فاتک الواحدی ( یا وحیدی ). یکی از حکمرانان حلب است که از 407 تا 413 هَ. ق. والی آن سامان بود و خود یکی از افراد خانواده فاطمی است که بین 407 تا 415 هَ. ق. افراد دیگری از این خاندان نیز در حلب فرمانروایی کرده اند. ( از معجم الانساب زامباور صص 180-181 ).
فاتک. [ ت ِ ] ( اِخ ) نام سه تن از امیران خاندان بنی نجاح که بین سالهای 412 تا533 هَ. ق. در قسمتی از بلاد عرب ، در نواحی زبید و کدراء و مهجم حکمرانی کرده اند. فاتک اول چهارمین امیر این خاندان و دوران حکومتش از 499 تا 503 هَ. ق. بود، و معروف به فاتک بن جیاش است. دومی فاتک بن منصوراز 517 تا 531 هَ. ق. فرمانروایی کرد و ششمین امیراین خاندان بود. سوم فاتک بن محمدبن فاتک از 531 تا 533 هَ. ق. فرمانروایی کرد و آخرین امیر این خاندان بود. رجوع به معجم الانساب زامباور ص 180 و 181 شود.
فاتک. [ ت َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 203 هزارگزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو میناب به کهنوج واقع است. محلی است کوهستانی و گرمسیر. سکنه آن 80 تن است. آب آنجا از قنات و محصول عمده ده خرماست. شغل اهالی زراعت و مکاری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

معنی کلمه فاتک در فرهنگ معین

(تِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) یورش برنده ، به ناگاه گیرنده . ۲ - (ص . ) دلیر، شجاع ، خون ریز.

معنی کلمه فاتک در فرهنگ عمید

۱. حمله کننده، کُشنده.
۲. دلیر، شجاع.

معنی کلمه فاتک در فرهنگ فارسی

نام پدر مانی ( که خود را پیغمبر معرفی کرده )
( صفت ) دلیر شجاع جمع : فتاک .
دهی از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در ۲٠۳ هزار گزی جنوب کهنوج و سر راه مالرو میناب به کهنوج واقع و محلی است کوهستانی و گرمسیر .

معنی کلمه فاتک در فرهنگ اسم ها

اسم: فاتک (پسر) (پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: fatek) (فارسی: فاتک) (انگلیسی: fatek)
معنی: نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی، معرب از پهلوی

معنی کلمه فاتک در ویکی واژه

یورش برنده، به ناگاه گیرنده.
دلیر، شجاع، خون ریز.

جملاتی از کاربرد کلمه فاتک

شیخ الاسلام گفت: ندانم که او دانست کی آن مرا خواهد بود، یا خود چنان می‌گفت، خود او را بود. و شاگرد الحسین شاگرد وی بود هیکل نام بود با وی ویرا بکشتند، ویرا شاگرد الحسین نام کردند. و بوالعباس عطا را هم بسبب وی بکشتند. ابراهیم فاتک نیز شاگرد وی بود. ابراهیم گوید: کی آن شب کی حسین منصور را بردار کردند، اللّه تعالی را بخواب دیدم گفتم: خداوندا! این چه بود، کی با حسین کردی بندهٔ خود؟ گفت: سر خود باو باز و غستم. با خلق باز گفت، او را عطائی دادم، رعنا گشت خلق با خود خواند. گویند کی نام ابراهیم فاتک، احمد بن فاتک است، ابوالفاتک البغدادی صحب النوری و الجنید٭ و کان الجنید یکرمه و کان مهجوراً و کان ینتمی الی الحلاج. فاتک بن سعید من مشایخ الشام من اهل بیت المقدس من متأخری مشایخهم.
و قال ابراهیم بن فاتک٭ قال ابویعقوب: الدنیا بحر والآخرة ساحل والمرکب التقوی، والنأس علی سفر. وانشد للنهر جوری:
نفی، «لاتأسوا علی ما فاتکم» یأس آوردش، شده از راه گم
نوع دوم سرود نوحه گر بود که به گریستن آرد و اندوه زیادت کند و اندر این نیز مزد بود، چون نوحه گری بر تقصیر خود کند در مسلمانی و بر گناهان که بر وی رفته بود و بر آنچه وی را فوت شده است از درجات بزرگ از خشنودی حق تعالی. چنان که نوحه داوود (ع) بود که وی چندان نوحه کردی که جنازه ها از پیش وی برگرفتندی و وی در آن الحان بودی و آوازی خوش بودی. اگر اندوهی حرام باشد در دل، نوحه حرام باشد، چنان که وی را کسی مرده باشد، که خدای تعالی می گوید، «لکیلا تاسو علی ما فاتکم بر گذشته اندوه مخورید»، چون کسی قضای خدای تعالی را کاره باشد و بدان اندوهگین بود تا آن اندوه زیادت شود، این حرام بود. و به سبب این است که مزد نوحه گر حرام است و وی عاصی بود و هرکه آن بشنود عاصی بود.
جوهر وجود عشق بود مابقی غرض ان فاتکم فلیس لما فات من عوض
و در این معنی نیز اشارتی در قرآن است چنان که خدای تعالی فرماید: «لکی لاتاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم ».
یا قلب ابشرک به وصل و رحیق ما فاتک من دهرک الیوم یعود
ورائک یا مغرور خنجر فاتک و انت مطاط لا تفیق و لاتدری
قال لا تأسوا علی ما فاتکم اذ بدی بدر خروق اللحجاب
تا صاف نشد جامی از اوصاف من و ما ما صادف من راح مصافاتک کاسا