غیوب

معنی کلمه غیوب در لغت نامه دهخدا

غیوب. [ غ َ ] ( ع ص ) بمعنی غائب. فعول بمعنی فاعل و برای مبالغه است. ( از اقرب الموارد ).
غیوب. [ غ ُ ] ( ع مص ) غایب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). ناپدید شدن. ( منتهی الارب ). دور و جدا شدن. ( از اقرب الموارد ) .
غیوب. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَیب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). رجوع به غیب شود.
- علام الغیوب ؛ داننده نهانیها. داننده غیبها. نامی از نامهای خدای تعالی.

معنی کلمه غیوب در فرهنگ معین

(غَ ) [ ع . ] (ص . ) (مص ل . ) غایب شدن ، ناپدید شدن .

معنی کلمه غیوب در فرهنگ عمید

= غیب

معنی کلمه غیوب در فرهنگ فارسی

جمع غیب
غیب

معنی کلمه غیوب در ویکی واژه

غایب شدن، ناپدید شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه غیوب

خداوندی که علام الغیوب است اگرچه بی نیاز از طاعت ماست
عود خلقانند این پیغامبران تا رسدشان بوی علام الغیوب
خود آن ذات‌الاحد غیب الغیوبست که اشیاء درج دروی از کروبست
مجمع البحرین امکان وجوب پرده دار خلوت غیب الغیوب
خلوت خاص خدا منظر پیغمبرست صورت غیب الغیوب معنی فصل الخطاب
ببارگاه تو آرد ملک در آن ساعت لباس های امانی ز کارگاه غیوب
فدیت رجالا فی الغیوب نزول و اسرارهم فیما هناک تجول‌
ای ذات و صفاتِ تو مبرّا ز عیوب یک نام ز اسماءِ تو علامِ غیوب
آوخ آن آئینه غیب الغیوب کش بخواهد کرد کوران پای کوب
نزد شهر علم از نزدیک علام‌الغیوب چون رسیده جبرئیل از ره تو را در یافته