معنی کلمه غیر در لغت نامه دهخدا
غیر. [ غ َ ] ( ع مص ) دیه دادن. ( از اقرب الموارد ) . اسم مصدر آن غیرَة است. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || رشک بردن. ( دهار ). رشک خوردن مرد بر زن خود وبرعکس. ( از منتهی الارب ). غیرت داشتن شوهر نسبت به زن خود و ناپسند شمردن قصد و نظر بد دیگری را در زن وی ، و عکس آن. غَیرَة. غار. ( از اقرب الموارد ). || خواربار آوردن. ( دهار ). خوراک و مؤونت آوردن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || آب خورانیدن باران زمین را. ( غیاث اللغات ). باران دادن خداوند گروهی را و فراخی رسانیدن به ایشان. غارهم اﷲ تعالی بمطر یغیر هم غیراً و غیاراً، سقاهم و اصابهم بخصب. ( از تاج العروس ). || منفعت رسانیدن. ( غیاث اللغات ). سود رسانیدن . || مال دادن و روزی بخشیدن خداوند مردم را. ( از تاج العروس ). || ( اِمص ) دیگرگونی و برگردانیدگی. اسم است تغییر را. ( منتهی الارب ). اسم است از تغییر، چنانکه در عبارت «من یکفر باﷲ یلقی الغیر» بمعنی دیگرگونی حال و انتقال آن از خوبی به بدی است. ج ، اَغیار. ( از اقرب الموارد ): بَنات ُ غَیر؛ دروغ. ( منتهی الارب ). دروغ و باطل ، و درحقیقت آنچه با حق و راستی مغایر باشد، مانند قول شاعر «اذا ما جئت جاء بنات غیر». ( از اقرب الموارد ).
|| ( اِ ) نه. لا. مانند : فمن اضطر غیر باغ و لاعاد ( قرآن 173/2 )؛ ای جائعاً لا باغیاً. || مگر. اِلاّ. غیر اسمی است که در معنی ملازم اضافه است ، و هرگاه معنی معلوم باشد مضاف الیه در لفظ حذف میشود و «لیس » و «لا» بر آن مقدم می آیند، مانند قبضت عشرة لیس غیرها ( برفع غیر یا نصب آن )، و قبضت عشرة لیس غیر، ( بفتح راء )، با حذف مضاف و مقدر بودن اسم ، و لیس غیر ( بضم راء )، و لیس غیر ( برفع ) و لیس غیراً ( بنصب )، و همچنین گویند: قبضت عشرة لاغیرُها و لاغیرَ و لاغیرُ و لاغیرٌ. «غیر» بسبب اضافه معرفه نمیشود؛ زیرا ابهام آن بسیار است و اگر میان دو ضد قرار گیرد ابهام آن ضعیف میشودیا بکلی از میان میرود، مانند: صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم. ( قرآن 7/1 ). و اگر غیر برای استثنا باشد، کلمه بعد از آن بجهت مضاف الیه بودن مجرور میشود و خود «غیر» اعراب مستثنی به الا را میپذیرد، از این رو در مثال جاء القوم غیر زید، «غیر» منصوب میشود، و در مثال ما قدم احد غیر خالد، رفع و نصب غیر هر دو جایز است و در جملاتی از قبیل ما جاء غیر زید، بمقتضای عامل قبلی اعراب میگیرد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به منتهی الارب شود. || جز. ( ترجمان القرآن علامه جرجانی تهذیب عادل ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). چنانکه غیری ، جز من ، و غیرنا، جز ما معنی میدهد. ( از دهار ). بمعنی جز و سِوی ̍. ج ، اَغیار. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). دون. ( منتهی الارب ). دیگر. مغایر. ( غیاث اللغات ). چیز دیگر. آخَر. مقابل عین : بغیر او مایل نمیشوم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315 ).