نهی منکر کشید تا همه جا شیخ مانند شیر غژمان شد
برو تا به بینی که نر اژدها نیابد از این شیر غژمان رها
نترسم ز شیر و ز پیل و نهنگ برآرم ز سوراخ، غژمان پلنگ
گر تو باشی راست ور باشی تو کژ پیشتر میغژ بدو واپس مغژ
بدریا دمان چون دلاور نهنگ به کهسار در همچو غژمان پلنگ
صدای آن غژکم کشت و شکل آن غژکی که شور مجلس عشاق شد ز پر نمکی
بزد برکمر بند داوود جنگ بدانسان که بر گور، غژمان پلنگ
بجز اندر پی دانش غژیدن تکاپوهای چرخ چنبری نیست
انگور لعل بینی از تاک سرنگون وانغژمهاش یکبهدگر فربی و خوشاب
به ناگاه زیدبن ورقا چو باد بدان شیر غژمان کمین برگشاد