غولی

معنی کلمه غولی در لغت نامه دهخدا

غولی. [ ] ( اِخ ) لقب عبدالعزیزبن یحیی مکی. او را بسبب زشترویی و شباهت به غول ، غولی گفته اند، لیکن خوش محضر و نیکورفتار بود. با بشر مریسی در باب خلق قرآن و نفی آن مناظره کرد. «اصم » و دیگران او را دریافته بودند. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 183 ).

معنی کلمه غولی در فرهنگ فارسی

لقب عبدالعزیز ابن یحیی مکی

جملاتی از کاربرد کلمه غولی

آگره در زمان حکومت اکبر، جهانگیر و شاه جهان اهمیت زیادی یافت. این شهر پایتخت حکومت اکبر، پادشاه بزرگ امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان بوده و در آن زمان تبدیل به مرکز هنر، فرهنگ، تجارت و یادگیری کشور پهناور هندوستان گردید. از این رو در گذشته این شهر را اکبرآباد می‌نامیدند.
آمارخو بورخو (مغولی: Борхүүгийн Амархүү؛ زادهٔ ۱ ژوئیهٔ ۱۹۸۷) یک موسیقی‌دان، خواننده و هنرپیشه اهل مغولستان است.
آلتای (به مغولی: ᠠᠯᠲᠠᠢ) (به سیرلیک:Алтай) شهری در استان گاوی-آلتای کشور مغولستان است که در سال ۱۹۹۷ میلادی دارای ۱۳٬۷۰۰ نفر جمعیت بوده و
به چشم اگرچه به نقش و نگار مشغولیم دلی ز خانه آیینه پاکتر داریم
مر ترا مشغولیی بخشد درون که نپردازی از آن سوی برون
بر خمّی و درهمّی و مرغولی و مفتول تاریکی و باریکی و مجموع و پریشان
و گفت: بنده را معرفت درست نیاید تا صفت او آن بود که به خدای تعالی مشغول گردد و به خدای نیازمند بود یعنی مشغولی و نیازمندی او حجابست.
فیلم، روایت زن دامدار مغولی است که زندگی شهری و صنعتی، او را مجبور می‌کند تا به شهر برود…
اردوی نوقای اتحادیه‌ای از ۱۸ قبیله ترک‌تبار و مغول بود که از حدود ۱۵۰۰ میلادی جلگه پنتی-خزری را اشغال کردند تا اینکه بعدها از سوی غرب توسط قالموق‌ها و از سوی جنوب در سده هفدهم توسط روس‌ها از منطقه رانده شدند. قبیله مغولی به نام منغیت هستهٔ اصلی اردوی نوقای را تشکیل می‌داد.
می خوردنش مبین که زبهر صلاح ملک مشغولیی به چشم بد روزگار داد
نیست غیر از نقش جانان عشق را مشغولیی بیستون از کوهکن آخر مصور می‌شود
بود هر دل به ذوق خاص در بند ز مشغولی به شغل خاص خرسند
می‌نگر در خود چنین جنگ گران پس چه مشغولی به جنگ دیگران
هر آن غولی که در بیدا مضل کاروان بودی زبیم عدل خویش او را دلیل کاروان کردی
و از این بود که رسول (ص) در ابتدایِ کارِ خویش عزلت گرفت در کوه و به کوهِ حرا شد و از خَلق بُرید تا آنگاه که نورِ نبوّت قوّت گرفت و بدان درجه رسید که به تن با خلق بود و به دل با حق، و گفت، «اگر کسی را به دوستی گرفتمی ابوبکر را گرفتمی، ولیکن دوستیِ حق جایِ هیچ دوستیِ دیگر نگذاشته است». و مردمان پنداشتند که وی را با هر کسی دوستی است و نه عجب اگر اولیا نیز بدین درجه رسند که سهلِ تُستَری می‌گوید که سی سال است که من با حق تعالی سخن می‌گویم و مردمان می‌پندارند که با خلق می‌گویم و این محال نیست که کس باشد که وی را عشقِ مخلوقی چنان بگیرد که سَر میانِ مردمان باشد و سخنِ کس نشنود و مردمان را نبیند از دوستی و مشغولی ولیکن هر کسی را بدین غرّه نباید شدن، که بیشتر آن باشد که در میانِ خلق از سرِ کار بیفتد. یکی مر رُهبانی را گفت که نَهمار صبوری بر تنهایی! گفت، «من تنها نَه‌ام. همنشینِ حقّم. چون خواهم که با وی راز گویم نماز کنم و چون خواهم که با من راز گوید قرآن خوانم». و یکی را پرسیدند که این قوم از خلوت چه فایده گرفته‌اند؟ گفت، «اُنس به حق تعالی».
فرامرز اصلانی (۲۲ تیر ۱۳۲۴ – ۱ فروردین ۱۴۰۳) خواننده، ترانه‌سرا و آهنگساز ایرانی بود. او در رشته روزنامه‌نگاری در دانشگاه لندن تحصیل کرد و برای چند سال به لس آنجلس نقل مکان کرد. او در سال ۱۳۵۶ به ایران بازگشت و در روزنامه انگلیسی‌زبان تهران ژورنال به فعالیت پرداخت. اصلانی پس از آن وارد کار موسیقی شد و با آلبوم دلمشغولی‌ها به موفقیت رسید. او پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد.