معنی کلمه غول در لغت نامه دهخدا
ایستاده دید آنجا دزد غول
روی زشت و چشمها همچون دغول .رودکی ( از فرهنگ اسدی ) ( فرهنگ رشیدی ). || دو طفل که از مادر توأمان زاده باشند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( از برهان قاطع ). و آن را دغوله و دغلی نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). یکی از دو فرزند که با هم پیدا شده باشند و مخفف این لفظ دوغلی در تکلم هست. ( فرهنگ نظام ). و رجوع به غلی در فرهنگ نظام شود. ظاهراً کلمه ترکی است. رجوع به دوغلو و دوقلوشود. || انبوه سیاه. ( غیاث اللغات ). || ( اصطلاح برزگران ) گردن بند حیوانی که چوم ( خرمن کوب ) را میکشد. ( از فرهنگ نظام ). || نوعی از دیوان زشت که مردم را در صحراها هلاک کنند. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( از فرهنگ اوبهی ). دیوی است که به هر شکل خواهد مینماید و مردم را هلاک میکند، و بدین معنی عربی است. ( فرهنگ رشیدی ). از فرهنگهای فارسی و عربی چنین برمی آید که غول بمعنی مذکور عربی است. رجوع به غول ( ع اِ ) شود.