غوص
معنی کلمه غوص در فرهنگ معین
معنی کلمه غوص در فرهنگ عمید
۲. به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی.
* غوص کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. در آب فرورفتن.
۲. [مجاز] در امری تٲمل کردن، غور کردن.
معنی کلمه غوص در فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) باب فرو شدن فرو رفتن در آب غوطه خوردن ۲ - داخل شدن در چیزی ۳ - تامل کردن در امری تفکر کردن غور کردن در دانش ۴ - فرو رفتگی ۵ - دخول ۶ - تامل غورسی .
معنی کلمه غوص در دانشنامه اسلامی
تکرار در قرآن: ۲(بار)
فرو رفتن در آب. به قول راغب آن فرو رفتن در آب و بیرون آوردن چیزی است . بعضی از شیاطین برای سلیمان غواصی میکردند . و از شیاطین هر بناء و غواص را مسخر سلیمان کردیم.
معنی کلمه غوص در ویکی واژه
داخل شدن در چیزی.
تأمل کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه غوص
غوص این دریا دمی در خود فرو رفتن بود سر برآری گر ز خود، قطره نه ای دریاستی
چه کنی تو غوص عنان که دُر از صدف برآری که به خاک درگه او شده کان آدمیت
درین دریا نمودن غوص بسیار بدست آید مگر لولوی شهوار
صفا را غوص دل از گنج دولت کرد مستغنی مر این نظم دری لؤلؤی شهوارست پنداری
دیده را دریا نمودن، مردمک را غوصگر اشک را مانند مروارید غلطان داشتن
گل سوری که عکس او جوانان را کند غوصه چو بر پیران زند بویش نماندشان قرار ای دل
حکم لولوی دریای وجودست صدف دل غوص دل مفتاح جودست
آن کس که غوص کرد و گهر یافت از بِحار طبع تو را به جود فزون از بحار یافت
در بحر دست تو دهنش پر دُر است از آنک هندو نکو تواند غوص بحار کرد
ز بحر فکر غوصی کن نکوباب برون آور در ناسفته از آب