غوایت

معنی کلمه غوایت در لغت نامه دهخدا

غوایت. [ غ َ ی َ ] ( ع اِمص ) غَوایَة. گمراهی و بیراهی و غی. رجوع به غَوایة شود : سلطان از غایت جهل و غوایت آن قوم تعجب نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 353 ). دو روایت ، بلکه دو غوایت است. ( جهانگشای جوینی ).
دیو الحاح غوایت میکند
شیخ الحاح هدایت میکند.مولوی ( مثنوی ).
غوایة. [ غ َ ی َ ] ( ع مص ) بیراه شدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). بیراه شدن و نومید شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گمراه شدن. ( ترجمان علامه ٔجرجانی تهذیب عادل ). گمراهی. ( غیاث اللغات ). بمعنی غَی . ( منتهی الارب ). بیراهی. || ( اصطلاح تصوف ) حالتی است که برای سالک در سلوک دست دهد یعنی سالک آنچه را موجب وصول به مطلوب است ندارد و در آن خطا میکند، و تعریف غوایت به اینکه سالک موجبات وصول به مطلوب را نداشته باشد درست نیست ، زیرا کسی که از تحصیل مطالب به کلی بازنشیند و اصلاً رهروی نکند فاقد موجبات غوایت نیست ، و قول بعضی را که گفته اند: غوایت پیمودن راهی است که به مقصد نرسد نیز نمیتوان پذیرفت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج 2 ص 1099 ).

معنی کلمه غوایت در فرهنگ معین

(غَ یَ ) [ ع . غوایة ] ۱ - (مص ل . ) گمراه شدن . ۲ - (اِمص . ) گمراهی .

معنی کلمه غوایت در فرهنگ عمید

گمراه شدن، بیراه شدن، گمراهی، بیراهی.

معنی کلمه غوایت در فرهنگ فارسی

گمراه شدن، بیراه شدن، گمراهی
۱ - ( مصدر ) بیراه شدن گمراه گشتن ۲ - ( اسم ) گمراهی بیراهی غی ۳ - حالتی است که برای سالک در حین سلوک دست دهد یعنی سالک آنچه را که موجب وصول به مطلوبست ندارد و خطا می کند و تعریف غوایت باین که سالک موجبات وصول به مطلوب را نداشته باشد درست نیست زیرا کسی که از تحصیل مطالب به کلی باز نشیند و اصلا رهروی نکند فاقد موجبات وصول به مقصود خواهد بود و هرگز صاحب غوایت نیست و قول بعضی را که گفته اند : غوایت پیمودن راهی است که به مقصد برسد نیز نمی توان پذیرفت .

معنی کلمه غوایت در ویکی واژه

غوایة
گمراه شدن.
گمراهی.

جملاتی از کاربرد کلمه غوایت

قال اللَّه تعالی: إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این کلمات هم نظم آیتی است و هم بعضی از آیتی است و هم بعضی از او آیتی: امّا بعضی از آیتی اینست که در قصّه سلیمان گفت: إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، و کذلک قوله: بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها و بعضی ازو آیتی است و ذلک قوله فی سورة الفاتحة: الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. و بر سر سورتها نظم آیتی است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. و این آیت بخلاف دیگر آیاتست از آنکه آیات قرآن هر آیتی یک بار وحی آمده است و این آیت صد و چهارده بار وحی آمده، هر حرفی از این آیت ظرفی است شراب رحیق را، و هر کلمه صدفی است درّ تحقیق را، هر نقطه‌ای ازو کوکبیست آسمان هدایت را و نجم رجمی‌ست مر اصحاب غوایت را، یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً.
توئی خود یوسف مصر هدایت ز اخوان مانده در چاه غوایت
در غلوای این غوایت و در بدایت این عنایت خواستم سفری کنم و در اطراف عالم نظری، در بسیط هامون بپویم و در ربع مسکون سرسافروا تصحوا را باز جویم
ره رها کرده‌ای سوی کوزه می‌روی آن به جز غوایت نیست
فانزل اللَّه تعالی ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی‌ یا محمد اگر مکّیان نسبت ضلالت و غوایت با تو میکنند تو دل بتنگ میاور، باک مدار تو آن بین که ما لوح مدح و ثناء تو بقلم لطف قدم می‌نویسیم، چون ایشان تخته هجر تو خوانند تو سوره مدح و ثنا ما آغاز کن: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ.
اما صفت تنزیل این آیات و تفصیل آن بقول ابن عباس و ابن جبیر و قتاده و ابن یسار آنست که: چون سحره ایمان آوردند و فرعون مقهور و مغلوب گشت، قبطیان و کسان فرعون با فرعون از حق سر وا زدند و جز طغیان و کفر نیفزودند، و موسی معجزه خویش در عصا و ید بیضا بایشان نمود و ایشان نپذیرفتند، و آن دو آیت دیگر سنین و نقص ثمرات روزگاری بر ایشان گماشتند و در ایشان اثر نکرد، و از باطل و بیهوده خود برنگشتند. موسی پس از آن دعا کرد، گفت: بار خدایا این فرعون گزاف کار و تباه کار در ضلالت و غوایت و کفر خویش سر در نهاده و نقض عهد کرده و از حق برگشته، برگمار بر وی عذابی و عقوبتی که وی را و قوم وی را نقمت بود، و بنی اسرائیل را موعظت، و جهانیان را تا بقیامت عبرت. رب العالمین دعاء موسی اجابت کرد و طوفان فرو گشاد بر ایشان.
گرچه از غایت غوایت جهل کرد کاری که هیچ خبر نکند
شد طی بساط کفر و غوایت زمانه را زان دم کزو مهاد هدایت ممهد است
خود پندارد که از اهل سلوک و فارغ از اندیشهٔ میر و ملوک است و هر دو طایفه را از صحبتش عار و بر مصاحبتش انکار. در عین جوانی دعویش پیری. با همه در میان ولافش گوشه گیری. خود پندارد که همتش بلند است و نداند که چون خودپسند است. گاهش شوق صحبت پیران و گاهی میل الفت جوانان. مجازش قنطرهٔ حقیقت گشته اما از قنطره نگذشته. طبعش چون طمعش خام و گفتارش چون کردارش ناتمام. تخلصش هدایت ورسمش به خلاف اسمش غوایت. از طریق هدی به نامی قانع و غرور اسمش از مسمی مانع. اکنون که سنهٔ ۱۲۶۰ سنین عمرش به چهل و پنج است و حاصل آن درد و رنج. آری:
اکنون شکر این نعمت بجا آرید، و معبود خود را سپاس داری کنید و فرمان برید. فرمان اینست که: وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ. جز با هم دینان خویش موالات مگیرید، و جز با مؤمنان برادری مکنید، و از بیدینان و بیگانگان کرانه گیرید. همانست که گفت: وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ و قال تعالی: لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و آن گه این نعمت و کرامت همه از معبود خود بینید، و او را منّت دارید، و با او سببی در میان میارید، و شرک مگویید که این هدایت و غوایت و این برتری و فروتری همه از فضل و عدل اوست، همه بارادت و حکم اوست. قُلْ إِنَّ الْهُدی‌ هُدَی اللَّهِ. قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ.