غنچه خسب

معنی کلمه غنچه خسب در فرهنگ معین

( ~ . خُ ) (ص فا. ) کسی که به سبب سرما و نبودن روانداز دست و پای خود را جمع کرده بخوابد.

معنی کلمه غنچه خسب در فرهنگ عمید

کسی که در سرما به سبب نداشتن پوشاک دست و پای خود را جمع کند و بخوابد، غنچه خواب.

معنی کلمه غنچه خسب در ویکی واژه

کسی که به سبب سرما و نبودن روانداز دست و پای خود را جمع کرده بخوابد.

جملاتی از کاربرد کلمه غنچه خسب

مکن در نوبهاران پیشه خود غنچه خسبی را برو در باغ چون گل سینه بر کسب هوا بگشا
چون به بستر بنهم پهلوی راحت صائب؟ غنچه خسبی، گره بند قبا کرد مرا
چه احتیاج به گلزار غنچه خسبان را که از گشاد جبین گلستان یکدیگرند
غنچه خسبی باشد از سیر چمن آئین ما بر سر ما بس بود شاخ گل بالین ما
غنچه خسبان بیخبر از راز عالم نیستند کاسه زانوی اهل فکر، جام جم بود
بر بساط غنچه خسبان‌ گر رسی آهسته باش می‌شود از جنبش نبض نفس بیدار گل
چشمت از بیدار خوابی دردسر خواهد کشید غنچه خسبی ها شعار آن دهن خواهد شدن
در چمن شبها ندارم راحت از دست نسیم غنچه خسبم دشمن جانست پیراهن مرا
غنچه خسبانی که از زانوی خود بالین کنند از شکست تن کمند شوق را پرچین کنند
غنچه خسبان راچو هست از کاسه زانو شراب باده گلرنگ در مینا و ساغر گو مباش