غنده

معنی کلمه غنده در لغت نامه دهخدا

( غندة ) غندة. [ غ ِ دَ ] ( ع اِ ) گیلاسی که دم کوتاه دارد . نوعی گیلاس. ( دزی ج 2 ص 229 ).
غنده. [ غ ُ دَ / دِ ] ( ص ) گِرد. || فراهم آمده. ( فرهنگ جهانگیری ). جمعکرده و فراهم آمده مطلقاً. || ( اِ ) بمعنی غندش که پنبه گرد و گلوله کرده شده است. ( برهان قاطع ). پنبه گردکرده برای ریسیدن. ( فرهنگ رشیدی ). گلوله پنبه برزده. ( فرهنگ جهانگیری ). گلغنده. ( ناظم الاطباء ) :
ابروش کمان سان شد و بینیش چو مشته
وآن ریش سفید آمد چون غنده پنبه.قریعالدهر ( از فرهنگ رشیدی ).و رجوع به گُنده ، قندفیر،قندفیل و گنده پیل شود. || گلوله خمیر نان. ( برهان قاطع ). || کلوچ. کلوچه. کلوج. رجوع به همین کلمه ها شود. || کماج ترش. ( ناظم الاطباء ). || نفیر که برادر کوچک کرنا است. غندرود. غنده رود. ( برهان قاطع ). || بوی بد. || حباب آب. ( ناظم الاطباء ). || عنکبوت. ( فرهنگ اسدی ) ( برهان قاطع ) ( فرهنگ اوبهی ) ( صحاح الفرس ) ( مجمل اللغة ). دیوپای. تنندو. تننده. تنند. ( فرهنگ اسدی و حواشی آن ) :
می تند گرد سرای و در تو غنده کنون
باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان.کسائی مروزی ( از فرهنگ اسدی ).تن غنده را پای باید نخست
پس آنگاه خلخال بایدش جست.اسدی.حسودت در کف ادبار محنت
بود همچون مگس در دام غنده.شمس فخری. || عنکبوت بزرگ بود که مردم را بگزد. ( فرهنگ اسدی ). عنکبوت سیاه زهردار. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) . نوعی عنکبوت زهردار و گزنده که عربان آن را رتیلا خوانند. ( از برهان قاطع ). رتیلا، و آن جانوری است که زهر دارد و در بلاد خراسان باشد. ( فرهنگ جهانگیری ). رُطَیل سیاه. رُتیل :
چار غنده کربسه با کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان.رودکی.بدو مرد جنگی به دیوار بر
همی تاخت چون غنده بر تار بر.اسدی.من غندشدم ز بیم غنده
چون خرس نگون فتاده در دام.موفق الدین ابوطاهرخاتونی.غنده و کژدم و دیگر حشرات.سنایی.کژدم زرد قاضی سراج
وآن قوامی سیاه چون غنده.سوزنی ( از جهانگیری ).حلاوت عجبی در بدن پدید آمد
که از نی و لب مطرب شکر رسید به کام
هزار کژدم غم را ببین کنون کشته

معنی کلمه غنده در فرهنگ معین

(غَ دِ ) (اِ. ) بوی بد.
( ~ . ) ۱ - (ص . ) هرچیز پیچیده و گلوله شده . ۲ - (اِ. ) پنبة گلوله کرده . ۳ - عنکبوت .

معنی کلمه غنده در فرهنگ عمید

۱. هر چیز پیچیده و گلوله شده.
۲. پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده.
۳. (زیست شناسی ) عنکبوت.

معنی کلمه غنده در فرهنگ فارسی

غند:هزچیزپیچیده وگلوله شده، پنبه گلوله شده، پنبه زده شده که آنرابرای رشتن گلوله کرده باشند
( صفت ) ۱ - فراهم آمده جمع شده ۲ - ( اسم ) پنبه گرد و گلوله کرده گلوله پنبه که آماده رشتن است ۳ - گلوله خمیر نان ۴ - کلوج کلوچه ۵ - نفیر غندرود غنده رود ۶ - عنکبوت ۷ - رتیلا .

معنی کلمه غنده در ویکی واژه

بوی بد.
هرچیز پیچیده و گلوله شده.
پنبة گلوله کرده.
عنکبوت.

جملاتی از کاربرد کلمه غنده

در میانشان نجیب منده من همچو دربند خار گلغنده
به دو مرد جنگی به دیوار بر همی تاخت چون غنده بر تار بر
جهاندار افراسیاب دلیر ستاده به هامون چو ارغنده شیر
بزد دست افراسیاب دلیر گرفتش کمرگاه ارغنده شیر
مگر این نی همان ارغنده شبر بیشهٔ مردی که‌اندر بیشه‌شیر ازبیم‌شمشیرش‌هراسان شد
بدان تا به آسانی از جنگ شیر شود رسته ارغنده ببر دلیر
ارغنده شیر بیشه مردی ابوالشجاع کش مانده تیغ از آتش نمرود یادگار
کردم اندر جهان چو پنبه سرخ هجر آن سینه چو یاغنده
یکی نامه بنوشت نزدیک کید چو شیری که ارغنده گردد به صید
شرزه شیر بیشهٔ مردی شجاع‌السلطنه کز هراسش خون خورد ارغنده شیر ارژنه