غمگینی

معنی کلمه غمگینی در لغت نامه دهخدا

غمگینی. [ غ َ ] ( حامص مرکب ) آزردگی و رنج و اندوه و ملالت. ( ناظم الاطباء ). غمگین بودن. اندوهناک شدن. رجوع به غمگنی شود.

معنی کلمه غمگینی در فرهنگ عمید

غمگین بودن، حالت غمگین، اندوهگینی.

معنی کلمه غمگینی در فرهنگ فارسی

حالت و کیفیت غمگین اندوهناکی اندوهگینی .

معنی کلمه غمگینی در فرهنگستان زبان و ادب

{sadness} [روان شناسی] یکی از حالات هیجانی که فرد در آن، گاه بدون علت، احساس غم می کند

جملاتی از کاربرد کلمه غمگینی

از هجوم غم، بحسرت، رخت بستم زان دیار جان غمگینی که ماند آنجا الهی شاد باد!
شادی خاطر هر شیفته غمگینی مرهم سینه هر سوخته بیماری
به غمگینی پذیرفتم که گر شادان شوم روزی نگویم جز مدیح تو بغمگینی و شادانی
افسردگی یکی از شایع ترین و ناتوان کننده ترین اختلالات روانی در سراسر جهان است.[7] این بر نحوه تفکر، احساس و عمل افراد تأثیر می گذارد. علائم بسته به هر فرد متفاوت است و شامل احساس غمگینی، تحریک پذیری، ناامیدی یا از دست دادن علاقه به فعالیت هایی است که زمانی از آن لذت می بردید.
در تنعم کنند مسکینی گاه شادی و عیش غمگینی
نشوم شاد اگر گمان دارم که گهی شاد و گاه غمگینید
ای وا، هَرْ کجه مه بی‌بفاره وینی بَوُو ته بَندهْ ره دیمه چی (چه) غمگینی
همچو غمگینی که بهر خویش خواهد غمگسار دل ز هجر یار مجروح است و جوید مرهمی
گاه شادی، گاه غمگینی ولی می ندانی شادی و غم از کجاست
کین او کرد زمانه سبب غمگینی مهر او کرد ستاره سبب شادانی
دو رویه گل بباغ اندر چو غمگینی و شادانی و یا چون روی دیناری فراز روی گلناری