معنی کلمه غمازه در لغت نامه دهخدا
کز کرشمه غمزه ٔغمازه ای
بر دلم بنهاد داغ تازه ای.مولوی ( مثنوی ).
غمازة. [ غ ُ زَ ] ( اِخ ) چشمه ای است مر بنی تمیم را یا چاهی است میان بصره و بحرین. ( منتهی الارب ).
- عین غمازة ؛ چشمه معروفی است در سودة از تهامه ، و بقولی چاه معروفی است بین بصره و بحرین. ( از معجم البلدان ). رجوع به عین غمازة شود.