غمار

معنی کلمه غمار در لغت نامه دهخدا

غمار. [ غ ُ / غ َ ] ( ع اِ ) غمارالناس ؛ مردم پراکنده از هر جای. ( منتهی الارب ). || گروه مردم. یقال : دخلت غمارالناس ؛ ای فی زحمتهم و کثرتهم. ( منتهی الارب ). انبوهی و بسیاری. ( غیاث اللغات ). حفلة.
غمار. [ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ غَمر و غَمرَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به همین کلمه ها شود: و خود را در غمار بوار و تنور دمار نیفکنند. ( جهانگشای جوینی ).
غمار. [ غ ِ ] ( اِخ ) رودباری است به نجد. ( منتهی الارب ). نام وادیی در نجد و گفته اند ذوالغمار نام جایی است. قعقاع بن حریث گوید :
تبصر یا ابن مسعودبن قیس
بعینک هل تری ظعن القطین
خرجن من الغمارمشرقات
تمیل بهن ازواج العهون
بذمک یا امرأالقیس استقلت
رعان غوارب الجبلین دونی.( از معجم البلدان ).

معنی کلمه غمار در فرهنگ معین

(غَ یا غُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - گروه مردم . ۲ - انبوهی ، بسیاری .
(غَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ غمر و غمره ، سختی ها، درشتی ها.

معنی کلمه غمار در فرهنگ عمید

= غمره

معنی کلمه غمار در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع غمر غمره سختی ها درشتی ها .

معنی کلمه غمار در ویکی واژه

جِ غمر و غمره ؛ سختی‌ها، درشتی‌ها.
گروه مردم.
انبوهی، بسیا

جملاتی از کاربرد کلمه غمار

احمد بوغمار (عربی: احمد بوغمار؛ زادهٔ ۳۰ دسامبر ۱۹۹۷) بازیکن فوتبال اهل بحرین است.
گر به جنت افگنی در حشر کار خویش را نشکنی از چشمه کوثر غمار خویش را
در سر کوی بتان اهلی گر رفت رفت صد هزاران دین و دل اینجا بیغمار رفته است
یک بطالی از تو و از صد جشامی صد ستام یک بر آویز از تو و از صد ترازی صد غمار
ور غمزهٔ غمارش رازش نگشادستی از خلق جهان رازم همواره نهانستی