غلمان

معنی کلمه غلمان در لغت نامه دهخدا

غلمان. [ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ غُلام. ( منتهی الارب ). جمع غلام است و غلام بر امرد اطلاق میشود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). گاهی به معنی مفرد آید. ( از آنندراج ) :
هرکه قربان تو غلمان نشود آدم نیست
صدقت میشوم ای مثل تو در عالم نیست.میرنجات ( از آنندراج ). || خدمتکاران بهشتی به صورت امرد. ( ناظم الاطباء ). مخلوقی در بهشت به صورت امردان که در خدمت اهل جنت خواهند بود، اگر چه غلمان جمع است ولی فارسیان به معنی مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حَوراء است مفرد استعمال میشود. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
مگر لشکرگه غلمان خلدند
سرادقشان زده دیبای اخضر.ناصرخسرو.همه اندیشهای بد ترا دیوند در دوزخ
همه تدبیرهای نیک حورانندبا غلمان.ناصرخسرو.اول کسی که در آفاق گریست ابلیس بود، حوران و غلمان و ولدان بر گرد وی برآمدند. ( قصص الانبیاء ص 19 ). گفت : یا رسول اﷲ رضوان با اهل بهشت آمده اند و حله ها آورده اند، و ولدان و غلمان صف درصف زده. ( قصص الانبیاء ص 245 ).
بگذر از نفس بهیمی تا نباشد تنت را
طمع نقل و مرغ و خمر و حور و غلمان داشتن.سنایی.ایوانش جنت را بدل جام از کفش کوثر عمل
اصوات غلمان زین غزل ابیات غرا داشته.خاقانی.ور چنین حوردر بهشت آید
همه خادم شوند و غلمانش.سعدی ( طیبات ).خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. ( حبیب السیر چ 1 تهران جزو چهارم از مجلد سوم ص 322 ).
آنجا که ساعد تو برآید زآستین
غلمان رود ز دست و گزد حور پشت دست.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه غلمان در فرهنگ معین

(غِ لْ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جِ غلام . ۲ - پسران خوب روی بهشتی .

معنی کلمه غلمان در فرهنگ عمید

۱. پسران زیبارویی که در بهشت خدمتگذار زنان بهشتی خواهند بود: مگر لشکرگه غلمان خلدند / سرادقشان زده دیبای اخضر (ناصرخسرو۱: ۲۶۵ )، پادشاها کحل چشم حور و غلمان خاک تو / صدهزاران رحمت حق بر روان پاک تو (سلمان ساوجی: ۵۱۰ ).
۲. [قدیمی] = غلام

معنی کلمه غلمان در فرهنگ فارسی

جمع غلام

معنی کلمه غلمان در دانشنامه آزاد فارسی

غِلْمان
جوانان خوبروی و خدمتکار بهشتی. مانند حور از مخلوقات بهشتی اند. در قرآن (طور، ۲۴؛ واقعه، ۱۷؛ انسان، ۱۹) به آنان اشاره شده است؛ البته در دو آیۀ اخیر، با نام و تعبیر «وِلدانٌ مُخَلَّدون» (جاودانه جوانان) از آن ها یاد شده است. در سورۀ انسان به مروارید پراکنده تشبیه شده اند و در سورۀ طور آنان را به مروارید مکنون، که از ترس دستبرد اجانب در گنجه نگهداری می کنند، تشبیه کرده است و این نشان از شدت زیبایی و صفا و حُسن آنان دارد.

معنی کلمه غلمان در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] غِلمان واژه ای قرآنی به معنای نوجوانان زیبا که در خدمت بهشتیان اند. در قرآن کلمه غلمان (غلام ها) یک بار و وِلدان (پسران) دو بار و همچنین عبارت خدمت کارانی جوان و جاودانی، یک بار به کار رفته است. مفسران درباره اینکه غلمان، مخلوقات بهشتی اند یا انسان های زمینی، اختلاف نظر دارند. برخی از آنها بر این باورند که غلمان فرزندان کافران اند که گناه و ثوابی برای آنها نوشته نشده است.
واژه غِلمان جمع «غُلام» است که در لغت به خدمتگزار معنا می دهد. بنابراین غلمان به معنای غلامان یا خدمتگزاران است.
در قرآن واژه غِلمان (غلام ها) یک بار به کار رفته است؛ در سوره طور آمده است که در بهشت، خدمتگزارانی در اطراف بهشتیان در گردش اند. دو بار هم در سوره های انسان و واقعه عبارت ولدان (پسران) آمده است که منظور از آن همین غلمان است؛ در آیه ۱۹ سوره انسان، آمده : «و بر گِرد آنها پسرانی می گردند که هر گاه آنها را ببینی گمان می کنی مروارید پراکنده اند.» در آیات ۱۷ و ۱۸ سوره واقعه هم توصیفی نسبتاً مشابه ذکر شده است: «خدمت کارانی جوان و جاودانی پیوسته گرداگرد آنها می گردند؛ با قدح ها و کوزه ها و جام هایی از نهرهای جاری بهشتی (و شراب طهور)»
[ویکی الکتاب] معنی غِلْمَانٌ: غلامان -جوانان - نوجوانان- پسربچه ها - خدمتکاران (غلمان نیز مانند حور از مخلوقات بهشتیند ، که از شدت زیبایی و صفا و حسن مانند لؤلؤای هستند که از ترس دستبرد اجانب در گنجینهاش جای میدهند )
ریشه کلمه:
غلم (۱۳ بار)

معنی کلمه غلمان در ویکی واژه

جِ غلام.
پسران خوب روی بهشتی.

جملاتی از کاربرد کلمه غلمان

تماشای جمال حور و غلمانم کجا باشد مرا آیینه ای باید که بینم تا چه حد زشتم
حور و غلمانی فرشته یا پری کادمی همچون توکم افتاده است
ولی ز مهر تو دارم امید کاین رخ زشت ز وصل غلمان زیبا شود به باغ جنان
ز هر مرز کشور کشیده به زور همه نامشان کرده غلمان و حور
در قیامت من اگر با تو برندم به بهشت چون تو همراه منی حوری و غلمان چکنم؟
ای ز رویت آفتاب و ماه را نور و ضیا وی ز حسنت حور و غلمان لطف و خوبی کرده وام
ریاض میکده خوش روضه ایست یافته زیب بساقیان چو غلمان و شاهدان چو حور
گر بی‌ولای او به بهشتم صلا زنند نفرین‌ کنم به حوری و غلمان و کوثرش
جام بر لب نهادن لب کشت همچو غلمان و حور باغ بهشت
هست بزم تو بهشتی و، در آن؛ ساقیان را هنر غلمانی!