غلط افتادن

معنی کلمه غلط افتادن در لغت نامه دهخدا

غلط افتادن. [ غ َ ل َ اُ دَ] ( مص مرکب ) خطا روی دادن. نادرست شدن :
به رویت خواهم الحمدی بخوانم
غلط ترسم که در بسم اﷲ افتد.امیرخسرو ( از آنندراج ).از همه من ترا پسندیدم
این غلط وقت انتخاب افتاد.ملا نسبتی ( از آنندراج ).- در غلط افتادن ؛ اشتباه کردن. ناصواب گفتن و کردن : گفتند امیر در بزرگ غلط افتاده و پنداشته است که ناحیت و مردم آن بر اینجمله است که دید. ( تاریخ بیهقی ). جمشید در غلط افتاد و دیگر روز خلق را گفت بدانید و آگاه باشید که من خدای شمایم. ( قصص الانبیاء ):
هر زمان از شوخ شنگیها به رنگ دیگر است
در غلط افتادم که کشمیر است یا دلدار ماست.نادم گیلانی ( از آنندراج ).

معنی کلمه غلط افتادن در فرهنگ معین

( ~ . اُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) اشتباه پیدا شدن ، خطا رخ دادن .

معنی کلمه غلط افتادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) خطا رخ دادن اشتباه پیدا شدن .

معنی کلمه غلط افتادن در ویکی واژه

اشتباه پیدا شدن، خطا رخ دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه غلط افتادن

در غلط افتادن احول را بود این نظر مردی معطل را بود
قوله تعالی: «وَ قَضی‌ رَبُّکَ» ابن عباس گفت این آیت در شأن سعد بن ابی وقّاص فرو آمد، و قضی بمعنی اوصی است هم چنان که در سوره القصص گفت: «إِذْ قَضَیْنا إِلی‌ مُوسَی الْأَمْرَ» ای اوصیناه بالرّسالة الی فرعون، و دلیل برین قراءت ابن مسعود است در شواذ: «و وصی ربک». و گفته‌اند قضی اینجا بمعنی امر است، مردی پیش حسن بصری آمد و گفت وی زن خویش را سه طلاق داد. حسن گفت: انّک عصیت ربّک و بانت منک امرأتک بد کردی که بخداوند خود عاصی گشتی و زن تو از تو جدا گشت، آن مرد گفت: قضی اللَّه علیّ، فقال الحسن و کان فصیحا ما قضی اللَّه، ای ما امر اللَّه و قرأ هذه الآیة: «وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ» حسن که این آیت بر خواند از آن بود که قضی بمعنی امر نهاد، قومی بغلط افتادند گفتند: تکلّم الحسن فی القدر.