غلبیر. [ غ َ ] ( اِ ) غربال. ( فرهنگ جهانگیری ). لغتی در غربال و غربیل ، و امروز در اراک ( سلطان آباد ) همین تلفظ متداول است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به غربال شود : گر خاک زمین جمله به غلبیر ببیزند چه سودکه یک ذره نیابند اثر از من.شیخ عطار ( از جهانگیری ).
معنی کلمه غلبیر در فرهنگ معین
(غَ ) (اِ. ) غربال .
معنی کلمه غلبیر در فرهنگ فارسی
( اسم ) آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند جمع : غرابیل . یا غربال آبگون . فلک . یا آب به غربال پیمودن . کاری بیهوده کردن . یا آب با ( در ) غربال بیختن . ( پیمودن ) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن . یا غربالش کن . در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید : کم است .
معنی کلمه غلبیر در ویکی واژه
غربال.
جملاتی از کاربرد کلمه غلبیر
آن قراضه ازلی ریخته در خاک تن است کو قراضه تک غلبیر تو گر میبیزی
گفت باید که باشد آن غلبیر شاه گفتش که ای ز علم خبیر
غلبیرم اندر دست او در دست میگردانَدم غلبیر کردن کار او غلبیر بودن کار من
فارقم فاروقم و غلبیروار تا کِه کَهْ از من نمییابد گذار