معنی کلمه غلام در لغت نامه دهخدا
غلام ار ساده رو باشد و گر نوخط بود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و چاچله.عسجدی.غلام و جام می را دوست دارم
نه جای طعنه و جای ملام است.منوچهری.داد در دستش آهخته حسامی را
بر لت جام نگارید غلامی را.منوچهری.در کف جاهل همیگوید نبید
در بر فاسق همیگوید غلام.ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 298 ).می چه داری در صراحی ای غلام
جام پرکن تا به کف گیریم جام.امیر معزی ( از آنندراج ).ملک درحال کنیزکی خوبروی پیشش فرستاد همچنین در عقبش غلامی بدیعالجمال لطیف الاعتدال. ( گلستان سعدی ).
شمع نخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به شب روز نماید تمام.سعدی.کس ازین نمک ندارد که تو ای غلام داری
دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری.