غلاظ

معنی کلمه غلاظ در لغت نامه دهخدا

غلاظ. [ غ ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غَلیظ. ( غیاث اللغات ) ( المنجد ). صاحب اقرب الموارد جمع غلیظ را ذکر نکرده است.
- امعاء غلاظ. رجوع به امعاء شود.
غلاظ. [ غ ُ ] ( ع ص ) سطبر. درشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). غلیظ. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه غلاظ در فرهنگ معین

(غِ ) [ ع . ] (ص . ) جِ غلیظ .

معنی کلمه غلاظ در فرهنگ عمید

= غلیظ
* غلاظِ شداد:
۱. تندخو و خشن.
۲. با شدت و تحکم، محکم و استوار: سوگندهای غلاظ شداد. &delta، برگرفته از قرآن کریم (تحریم: ۶ ).
* غلاظ و شداد: =* غلاظِ شداد

معنی کلمه غلاظ در فرهنگ فارسی

جمع غلیظبمعنی درشت وستبرغلاظشداد:درشت وسخت، درشتخویان
( صفت ) جمع غلیظ . یا غلاظ شداد . سخت و درشت . یا فرشتگان ( ملایکه ) غلاظ شداد . فرشتگان سخت و درشتخو و سنگدل ستبر جگران سخت خشمان . یا ماموران ( مامورین ) غلاظ شداد . ماموران سخت و درشتخو و قسی . یا معائ غلاظ . روده فراخ .

معنی کلمه غلاظ در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غِلَاظٌ: آنان که خشونت عمل دارند (جمع غلیظ است )
ریشه کلمه:
غلظ (۱۳ بار)

معنی کلمه غلاظ در ویکی واژه

جِ غلیظ.

جملاتی از کاربرد کلمه غلاظ

به حق دوستش کز برای دشمن اوست اساس دوزخ و هنگامه غلاظ و شداد
و گفت: شبی بیرون آمدم به در خانهٔ رسیدم یکی مناجات می‌کرد که خدایا این گناه بر من رفت از آن نبود تا فرمان ترا خلاف کنم بلکه از نفس من بود که راه من بزد و ابلیس مدد کرد لاجرم در گناه افتادم اگر تو دستم نگیری که گیرد و اگر تو در نگذاری که درگذارد چون این شنیدم آغاز کردم اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم وقودها الناس والحجارة علیها ملایکة غلاظ شداد لایعصون اللّه ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون پس آوازی شنودم بامداد بدر آن خانه می‌گذشتم خروشی شنیدم گفتم چه حالست پیرزنی آنجا بود گفت: فرزندم دوش از بیم حق تعالی به مرده است که در کوی آیتی بر خواندند نعره بزد و جان بداد منصور گفت: من خواندم و من کشتم او را.
چون مرد از خانه بیرون رفت، زن خاطر برگماشت و تفحص و استکشاف این حال نمودن گرفت تا این نهانی که آشکار کرده است و این مستور که مکشوف گردانیده؟ گمان به خدمتکاری برد که سمت اختصاص و صفت اخلاص داشت و به زبان تعییر این شکایت تقریر کردن گرفت. خدمتکار به ایمان غلاظ و شداد، سوگندان یاد کرد و اعذار بی شمار تمهید نمود که به کشف این سر راضی نبوده ام و مرا ایثار رضا و تحری فراغ تو بر جمله مهمات و معضلات، مقدم باشد.
سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ و هم خزنة النّار واحدها زبنیّ مأخوذ من الزّبن و هو الدّفع لانّهم یدفعون اهل النّار الیها دفعا. و فی الخبر لو دعا نادیه لاخذتهم الملائکة الغلاظ الشّداد عیانا. و قیل هذا فی القیامة.
قسط و غلاظت؟ کار خلافت؟ استغفر اللّه! استغفر الله!