غلاء

معنی کلمه غلاء در لغت نامه دهخدا

غلاء. [ غ َ ] ( ع مص ) گران شدن نرخ. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( مصادر زوزنی ). گرانی نرخ. ( مهذب الاسماء ). قحط و گران شدن نرخ غله و هرچیز. ( غیاث اللغات ). گران گردیدن نرخ. ( منتهی الارب ). ضد رخص. بالا رفتن قیمت. ( از اقرب الموارد ) : در میان اهل فریم غلای عظیم ظاهر شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 268 ). در سنه احدی و اربعمائه ( 401 ) در بلاد خراسان عموماً و در نیشابور خصوصاً قحطی شامل و غلائی هایل و بلائی نازل حادث شد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 325 ). || ( ص ) رجل غلاء؛ مرد سخت دوراندازنده تیر را. ( منتهی الارب ). بعید الغلو بالسهم. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) نوعی از ماهی خرد. ج ، اَغلیَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سمک قصیرالجسم. ( اقرب الموارد ).
غلاء. [ غ ِ ] ( ع مص ) به غایت برداشتن دست را در انداختن تیر، یا به نهایت قوت دور انداختن. ( منتهی الارب ). مصدر دوم باب مفاعله ، از غالی ̍. ( از اقرب الموارد ). مغالاة. ( اقرب الموارد ). || مبالغه در کاری. || به بهای گران خریدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مغالاة شود.
غلاء. [ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ غَلْوَة. ( منتهی الارب ). رجوع به غلوة شود.

معنی کلمه غلاء در فرهنگ معین

(غَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) گران شدن نرخ چیزی . ۲ - (اِمص . ) گرانی . ۳ - قحطی ، نایابی .

معنی کلمه غلاء در ویکی واژه

گران شدن نرخ چیزی.
گرانی.
قحطی، نایابی.

جملاتی از کاربرد کلمه غلاء

مدین نام آن زمین است که شعیب آنجا مسکن داشت نزدیک طور است: و قیل: هی اسم للقبیلة. و قیل: اسم لقریة بناها ابن ل: ابراهیم (ع)، اسمه مدین فسمّیت به و شعیب صهر موسی است، شعیب بن یثرون بن بویب بن مدین بن ابراهیم. قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ ای المکیل بالمکیال و الموزون بالمیزان، إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ ای فی نعمة و خصب و سعة یعنی فایّ حاجة بکم‌ الی التّطفیف مع ما انعم اللَّه سبحانه علیکم من المال و رخص السّعر، وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ یعنی یوم یحیط عذابه بکم. قیل: هو غلاء السّعر. و قیل: اراد به القیامة.