غطاس

معنی کلمه غطاس در لغت نامه دهخدا

غطاس. [ غ ِ ] ( ع اِ ) تعمید. غسل تعمید. ( دزی ج 2 ص 216 ). رجوع به غسل تعمید شود.
- عیدالغطاس ؛ جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح گرفته میشود. ( دزی ج 2 ص 216 ).
غطاس. [ غ َطْ طا ] ( ع اِ ) مرغی است که به غواص معروف است. ( المنجد ). مرغی سیاه مانند مرغابی است ، در آب فرورود و ماهی گیرد و خورد و آن را غواص نیز گویند. صاحب حیاة الحیوان اشتباهاً آن را قرلی دانسته است. ( صبح الاعشی ج 2 ص 69 ). || ( ص ) آنکه در ته دریاشود بیرون آوردن اصداف و جواهر را. غواص. گهرچین.
غطاس. [ ] ( اِخ ) ( افندی ) قندلفت. مدیر مدرسه امیریکیه در بلمند. وی کتاب «امتیازات الجماعات المسیحیة فی مملکة العثمانیة» را که تألیف ستافروس فوتیراس نویسنده روزنامه نیولوغوس یونانی در قسطنطنیه است به عربی ترجمه کرده و در طرابلس شام به سال 1912 م. به چاپ رسانده است. ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418 ).

معنی کلمه غطاس در فرهنگ معین

(غِ ) [ ع . ] (اِ مص . ) تعمید، غسل تعمید.

معنی کلمه غطاس در ویکی واژه

تعمید، غسل تعمید.

جملاتی از کاربرد کلمه غطاس

سبز و خوشست ظاهر دنیا بچشم تو کز شهوت بهیمی عقل تو در غطاست
موی بگشای که آفاق همه غالیه بوست روی بنمای که از مظهر کل کشف غطاست
تا چند در غطائی بفزای بر یقین خاکستر مکاشف حق کاشف غطاست
شراب لعل بیاورد شاه کاین رکنی‌ست خمش که وقت جنون و نه وقت کشف غطاست