معنی کلمه غشاء در لغت نامه دهخدا
- غشاء بیاضی ؛ پرده نازک لطیفی است که درون سطوح مفصلی متحرک و سطح داخلی رباطات راپوشانیده است. این پرده شبیه پرده های مصلیه میباشد و تفاوت در ماده ای است که از آنها ترشح میکند. از غشاء بیاضی ماده لزجی شبیه به سفیده تخم مرغ میتراود و از این روست که آن را رطوبت بیاضی و آن پرده را پرده بیاضی نامیده اند. رجوع به جواهر التشریح تألیف میرزاعلی ص 168 شود.
- غشاء سلولزی ؛ یا غشاء سلول یا غشاء گلوسیدی . یکی از سه قسمت اساسی سلول ( غشاء، پرتوپلاسم و هسته ) است و آن پوسته نازک و شفافی است که پرتوپلاسم سلول را احاطه نموده و قسمت اعظم آن از سلولز تشکیل یافته است و از اینجهت نزد بعضی از دانشمندان به غشاء سلولزی معروف شده است. رجوع به سلول و گیاه شناسی ثابتی ص 37 به بعد شود.
- غشاء صلب ؛ یکی ازدو غشاء دماغ که در زیر استخوان کاسه سر است. مقابل غشاء لین. رجوع به غشاء لین شود.
- غشاء لین ؛ یکی از دو غشاء دماغ است. غشائی که بر دماغ پوشیده آن را غشاء لین گویند و غشائی که در زیر استخوان کاسه سر است آن را غشاء صلب نامند. ( ازذخیره خوارزمشاهی ).
- غشاء مخاطی ؛ یا پرده مخاطی. همان مخاط بینی است و آن طبقه نازکی است که تمام پستی و بلندیهای جدار و حفرات بینی را میپوشاند و آن را پیتوئیتر گویند، در قسمت تحتانی این مخاط به واسطه عروق زیاد قرمزرنگ است و فقط برای گرم کردن هوائی است که از این راه گذشته به حلق و ریتین میرود. قسمت عمقی یا قسمت فوقانی و سقف بینی زردرنگ است و آن را ناحیه شامه ای گویند. انتهای سلولهای عصبی شامه در این منطقه گسترده شده و بوی اشیاء در این ناحیه درک میشود. رجوع به مخاط و کالبدشناسی دکتر نیک نفس ص 251 شود.