معنی کلمه غش کردن در لغت نامه دهخدا
زآن شراب ناب بیغش ده که اندر صومعه
صوفی صافی به بوی جرعه ای غش میکند.سلمان ساوجی ( از آنندراج ).چون برای عید حلوای مشوش میکند
خاطر از بهر برنج و حلقه چی غش میکند.بسحاق اطعمه.حب دنیا خواجه را از بس مشوش میکند
تا زر بیغش به دستش میدهی غش میکند.شفیع اثر ( از آنندراج ).- از خنده غش کردن ؛ سخت به خنده افتادن.
|| به دور چرخیدن اسب. ( ناظم الاطباء ).