غزلی

معنی کلمه غزلی در لغت نامه دهخدا

غزلی. [ غ َ لی ی ] ( ع ص نسبی ) کسی که پارچه سفید درست میکند. ( دزی ج 2 ص 211 ).
غزلی. [ غ َ زَ لی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به غزل. رجوع به غزل شود.

معنی کلمه غزلی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به غزل : اشعار غزلی .
کسی که پارچه سفید درست میکند

جملاتی از کاربرد کلمه غزلی

مطرب از گفته او گر غزلی خواهد خواند گوش دارید که در سخنش موزون شد
ز شعر خود غزلی نزد یار بردم و گفت یکی بچشم رضا در نگر بشیرینی
آتش در باد: جزئی از کلیات شمس نام کتابی است از عباس کیارستمی فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و کارگردان ایرانی که در سال ۱۳۹۰ منتشر شد. او در این کتاب خود، گلچینی از غزلیات مولوی را ارائه داده‌است. آتش در دو جلد و به دو صورت جلد سخت و جلد نرم در ۱۱۰۵ صفحه توسط مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده‌است.
بی‌تو رفت از غزلیات فروغ بی‌تو شد عاشقی و عشق دروغ
پروین تا پایان زندگی‌اش با هیچ‌کس دربارهٔ این ازدواج ناموفق سخن نگفت و فقط غزلی در این باره سرود که سه بیت نخست آن با این ابیات آغاز می‌شود:
قدحی خوردم و صد نیش جفا کردم نوش غزلی خواندم و صد قول خطا کردم گوش
در فراقت به شکایت غزلی می گویم زار چون زیر و تو با زاریِ من ساخته چنگ
بس به ذوق سماع نامه تو غزلی پنج شش بشد منظوم
هر‌دم غزلی دگر کند ساز هم خوش غزل است و هم خوش آواز
غزلی آبدار خواهم گفت که چو آب حیات برخوانی
غزلی با مطلع «از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه»، غزل شمارهٔ ۴۲۶ از دیوانِ حافظ در تصحیحِ محمد قزوینی و قاسم غنی است.
گر در غزلی نامِ خط و زلف برم می‌دان که بهانه است، مقصود تویی
غزلی گفتم و کلکِ تو مرا رسوا کرد گرچه هرگز هنری مردم رسوا نشود