معنی کلمه غزاله در لغت نامه دهخدا
آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر
پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود.حافظ. || آفتاب ، بدان جهت که چون شعاع خود درازکشد گویی میرسد، و منه قوله یصف البرد :
ام الغزالة من طول المدی خرفت
فما تفرق بین الجدی و الحمل.؟ ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).آفتاب. ( دهار ) ( غیاث اللغات ). || چشمه آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . عین الشمس. قال بعضهم یقال : طلعت الغزالة و لایقال غربت. ( اقرب الموارد ) : و چون جهان از حلول غزاله به منزله حمل خندان شده بود. ( جهانگشای جوینی ).
به روز مردی او کیست شه سوار فلک
غزاله نام زنی چرخ تاب و چرخ نشین.سلمان ساوجی.|| آفتاب وقتی که طلوع شود یا بلند گردد. || گیاهی است شیرین که میخورند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عشبة من السطاع ینفرش علی الارض یخرج من وسطه قضیب طویل یقشر حلواً یأکلها کل شی ٔ. ج ، غزالات. ( اقرب الموارد ).
غزالة. [ غ َ ل َ ] ( اِخ ) نام زنی ، و گاهی معرفه شود. ( از منتهی الارب ).
غزالة. [ غ َ ل َ ] ( اِخ ) اسم قریه ای از قرای طوس که ابوحامد غزالی از آنجاست.( تاج العروس ). صاحب روضات الجنات ( ص 719 ) گوید: غزاله به «زای » مخفف ، قریه ای است از اعمال طوس ، چنانکه شیخ بهایی آن را ذکر کرده است و گروهی نیز این قول رابه سمعانی نسبت داده اند. رجوع به غزال ( اِخ ) شود.
غزالة. [ غ َ ل َ ] ( اِخ ) زن شبیب بن یزید و در شجاعت از مشاهیر زنان بود. در موصل به دنیا آمد و به همراهی شوهرش بر عبدالملک بن مروان خروج کرد ( 76 هَ. ق. ) و در جنگها دلیرانه شرکت میکرد. خالدبن عتاب رباحی در جنگی واقع در ابواب کوفه وی را کشت و قتل او اندکی پیش از غرق شوهرش شبیب واقع شد ( 77 هَ. ق. ). ( از اعلام زرکلی ). جاحظ در البیان و التبیین گوید: غزاله حجاج بن یوسف را از پیش خود راند و اشعار زیر را که از عمران بن حطان است به وی خواند:
اسد علی و فی الحروب نعامة
فتخاء تنفر من صفیر الصافر
هلا برزت الی غزالةالوغی
بل کان قلبک فی جناحی طائر
صدعت غزالة قلبه بفوارس
ترکت مدابره کأمس الدابر.