معنی کلمه غزا در لغت نامه دهخدا
به زخم تیر غزا بیخ کافران برکند
چو دید روی علی را و حال پیغمبر.ناصرخسرو.آنکو به هندوان شد یعنی که غازیم
از بهر بردگان نه زبهر غزا شده ست.ناصرخسرو.بیا کعبه عزت دل ز عزی
تهی کن کز این به غزائی نیابی.خاقانی.هندوی میرآخورش دان آن دو صفدر کز غزا
هفت دریا را به رزم هفتخوان افشانده اند.خاقانی.رستم کیقبادفر حیدر مصطفی ظفر
همره رخش و دلدلش فتح و غزای راستین.خاقانی.چون درآمد علتی اندر غزا
تیغ را دیدم نهان کردن سزا.مولوی ( مثنوی ).چه غزا ما بی غزا خود کشته ایم
ما به تیغ فقر بی سر گشته ایم.مولوی ( مثنوی ).چون بیامد از غزا بازآمدند
طالب آن وعده ماضی شدند.مولوی ( مثنوی ).خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت
خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست.سعدی ( طیبات ).مردی که در مصاف زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا.سعدی.- امثال :
زن از غازه سرخرو شود و مرد از غزا. ( مجموعه امثال طبع هند ).