غریزی. [ غ َ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به غریزة. رجوع به غریزه شود. طبیعی چه غریزه به معنی طبیعت است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). ذاتی. جبلی. فطری. خِلْقی. نهادی. سرشتی. مقابل مکتسب : گو فرازآیند و شعر اوستادم بشنوند تا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن.منوچهری.فتنه شدی و بی دین بر آتش غریزی آتش پرست گشتی چون مرد زردهشتی.ناصرخسرو.و هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد... آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. ( کلیله و دمنه ). و این دو نوع است : یکی غریزی... و دوم مکتسب. ( کلیله و دمنه ). - حرارت غریزی یا آتش غریزی ؛ حرارت طبیعی.( ناظم الاطباء ). حرارت اصلی. حرارتی است که در عروق بدن توأم با خون جریان می کند : شراب... طعام را هضم کند و حرارت اصلی یعنی حرارت غریزی را بیفزاید. ( نوروزنامه ). چو نیافت جان عطار اثری ز ذوق عشقت بفروخت ز اشتیاقت ز دل آتش غریزی.عطار.
معنی کلمه غریزی در فرهنگ معین
(غَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ذاتی .
معنی کلمه غریزی در فرهنگ عمید
۱. از روی غریزه، طبیعی: واکنش غریزی. ۲. ذاتی، فطری: هوش غریزی. * غریزۀ جنسی: غریزۀ اطفای شهوت که سبب تولید نسل است.
معنی کلمه غریزی در فرهنگ فارسی
۱ - منسوب به غریزه ۲ - طبیعی ذاتی جبلی فطری. یا حرارت غریزی. حرارت طبیعی که در عروق بدن توام با خون وجود دارد .
معنی کلمه غریزی در ویکی واژه
istintivo ذاتی.
جملاتی از کاربرد کلمه غریزی
با اینحال او در ادامه نوشت که اگر فروید روشهایی که مارکوزه مفاهیم انقلابی را بر مبنای تئوریهای خودش میخواند، میدید شگفتزده میشد. او خاطرنشان میکند که روش مارکوزه در غلبه بر این مخمصه که «رضایت کامل از نیازهای غریزی انسان با وجود جامعه متمدن سازگار نیست» مارکسیستی بودهاست. علیرغم
در کرانههای کم عمق شبه جزیره والدس در آرژانتین، نهنگهای قاتل برای گرفتن شیرهای دریایی و فیلهای دریایی خود را به درون خشکی میاندازند. این کار، که برای پستانداران دریایی میتواند خطرناک و کشنده باشد، رفتاری غریزی از سوی این جانوران نیست و سالها زمان نیاز است تا یک نهنگ قاتل جوان آن را یاد بگیرد.
اگر ترس از ارتفاع دارید، ممکن است هرگز علائم سرگیجه را تجربه نکنید. در عوض هنگامیکه در ارتفاع هستید، احساس ترس کنید و بهطور غریزی دنبال چیزی بگردید که به آن بچسبید، چراکه نمیتوانید تعادل خود را حفظ کنید.
شری نبود عامتر از شر غریزی خیری نبود خام تر از خیر ریایی
یک بازیکن تیم مانند هالند تمام کنندگی غریزی و سریع است، که به فرار سریع او کمک میکند تا با فیزیک بزرگ بدن خود به او کمک کند تا بتواند توپهای دوم را بهدستآورد یا پاسهای طولانی را پشت سر مدافعان بفرستد. در حالی که در بروسیا دورتموند حضور داشت، پین استراتژیک و ترسیم نشانگرهای خود در فضای غیرقابل استفاده برای دیگران، بازیکنانی مثل اشرف حکیمی، جیدون سانچو و تورگان هازارد را برای استفاده در این بازی فراهم کردهاست تا بتوانند به آنها پاس گل بدهد یا به گل برسد.
از سوز حرارت غریزی داغم ناسازترست زندگانی از مرگ
ز می خدای یابی تف و آتش جوانی هنر و وفا نیابی ز حرارت غریزی
عقل غریزی بیممد، بیورزش و تعلیم و جد هرچند باشد مستعد، کردد به غفلت محتجب
این کینه و هوا و هوس گر غریزی است پس حکمت بنای جهان از برای چیست
آنچه نفس غریزیش خوانی آن چو افلاج دان و بی جانی
هست ار ز میراث پدر، عقل غریزیت ای پسر تکمیل آن واجب شمر، باری به عقل مکتسب
و اساس این جمله آن است که نفس را سکون با عادت بود در میان هر گروهی که باشد عادت فعل ایشان گیرد؛ از آنچه جملهٔ معاملات و ارادت حق و باطل اندر وی مرکب است آنچه بیند از معاملات ارادت آن پرورش یابد اندر وی و غلبه گیرد بر ارادت دیگری. و صحبت را اثری عظیم است اندر طبع و عادت را صولتی صعب؛ تا حدی که باز به صحبتِ آدمی عالم میشود و طوطی به تعلم ناطق و اسب به ریاضت از حد عادت بهیمی به عادت آدمی آید و مثلهم. این جمله نشان تأثیر صحبت است که کل عادت غریزی ایسان مقلوب گشته است.
کودکی کامو در یک زندگی فقیرانهٔ طبقهٔ کارگری سپری شد. فقر، احترام به رنج و همدردی با بیچارگان را به او یاد داد. پسند خاطر غریزی کامو قناعت و بیپیرایگی بود. در جزیرهٔ فقر، خود را در خانهٔ خویش احساس میکرد. خود او گفتهاست که آفتاب الجزیره و فقر محله بلکور چه مفهومی برایش داشت: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.»
چنین گفت او ندانم تو چه چیزی که گوئی یوسفی گرچه غریزی
(آن گاه گوییم که چو همی بینیم که هر یک از طلب کردن آنچه اندر معقول خدای است از فواید جسمی و حسی فرو ایستد او همی به عذاب آتش غریزی بیاویزد و هلاک شود، باید که بدانیم که چنان واجب آید که هر که از طلب کردن آنچه اندر منقول خدای است از نفسی و عقلی فرو ایستد، او به عذاب آتش عقلی بیایزد. و از این جای شاید دانستن که وعده خدای مر بی طاعتان را – که آن بازماندگانند از کار بستن قوت عاقله اندر گفته خدای و مشغول گشتگانند به کار بستن قوت جسمی اندر کرده خدای – آتش جاویدی حق است، چنانکه گفت، قوله: (ذلک جزاء اعداء الله النار لهم فیها دار الخلد جزاء بما کانوا بایتنا یجحدون.)