معنی کلمه غرش در لغت نامه دهخدا
گر نه بدبختمی مرا که فکند
به یکی جاف جاف زودغرش .رودکی.|| نوائی است از موسیقی.
غرش. [ غ َ ] ( ع اِ ) بار درختی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).ثمر شجرة، واحده «غرشة» یمانیة، قال ابن درید، ولا احقه. ( اقرب الموارد ). || کوه. ( آنندراج ).
غرش. [ غ َ ] ( اِخ ) همان غرسستان است که در این زمان به زبان اهل خراسان اغلب آن را غور نامند. و آن را غرجستان نیز گفته اند و آن میان غزنة و کابل و هرات وبلخ واقع است. ( از معجم البلدان ). غرجستان. غرج الشار. غرچه. غراچه. رجوع به غرجستان شود : و ولایت غرش و معاملات آن نواحی در مجموع ابوالحسن منیعی بستند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 344 ). وسلطان ضیاع و املاک ایشان به نواحی غرش از ایشان بخرید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 347 ). و سلطان اشخاص را درطلب او اشخاص کرد و در گرد مرکب او نرسیدند، به ولایت غرش پیش شاه شار شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 380 ).
غرش. [ غ ِ ] ( اِ ) نفرت و کراهت. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ). شعوری در لسان العجم شعری بی وزن هم برای آن شاهد آورده است.
غرش. [ غ ِ ] ( معرب ، اِ ) از مسکوکات برابر با چهل بارة است. ( المنجد ) ( دزی ). و قرش به قاف نیز گویند و هر دو آنها معرب جروش آلمانی است. ج ، غروش. و غروش خود به صورت جمع پول نقره ای است و غروشه را نیز از همین جمع ساخته اند. ( دزی ج 2 ص 206 ). قرش یا غرش نقد عثمانی مصری است. ( القاموس العصری ). بعضی آن را به قاف گویند و هردو جائز است زیرا از ریشه آلمانی غروشن گرفته شده و حرف ژ را بعضی به قاف و بعضی به غین تبدیل کنند و اهل مصر کنونی به جیم مبدل سازند. غرش دو نوع است :غرش صاغ و غرش رائج. غرش صاغ معادل 40 بارة است و غرش رائج برابر ربع آن ؛ یعنی ده بارة است. اهل بصره غرش شامی را غرش العین و پس از آن غرش میگفتند، و این از قرن نوزده به این طرف است و این غرش شامی یا غرش العین برابر ده غرش صاغ است. استاد یعقوب نعوم سرگیس گوید: غرش شامی در بعض نواحی عراق غرش رومی نامیده می شود. ( النقود العربیة ص 181 ). از انواع غرش ، غرش ترکی ، غرش ترکی شرک ، غرش فرنجی ، غرش فلسطینی ، غرش مصری است. رجوع به کتاب النقود العربیة ص 87 ، 94، 96، 97،163، 167 و 188 و دزی ج 2 ص 206 و رجوع به قرش شود.