غربیل

معنی کلمه غربیل در لغت نامه دهخدا

غربیل. [ غ َ ] ( اِ ) غربال. ( صراح اللغة )( آنندراج ) ( مقدمةالادب ). در تداول عامه غربال را گویند. غلبیر. قلبیر ( در ترکی آذری ). منخل :
برین کهنه غربیل بر نان جو
همیدار در پیش تا جو درو.فردوسی.و شکر پاک کرده بکوبند و به غربیل فروگذارند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
چون نیامد بر سر غربیل هیچ
پای در گل خاک بر سر ریختیم.عطار.رجوع به غربال شود.
غربیل. [ غ ِ ] ( ع اِ ) گنجشک. در حدیث ابن زبیر آمده : اتیتمونی فاتحی افواهکم کانکم الغربیل. ( اللسان از ذیل اقرب الموارد ).

معنی کلمه غربیل در فرهنگ معین

(غَ ) (اِ. ) (عا. ) غربال .

معنی کلمه غربیل در فرهنگ عمید

= غربال

معنی کلمه غربیل در فرهنگ فارسی

( اسم ) آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند جمع : غرابیل . یا غربال آبگون . فلک . یا آب به غربال پیمودن . کاری بیهوده کردن . یا آب با ( در ) غربال بیختن . ( پیمودن ) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن . یا غربالش کن . در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید : کم است .
گنجشک در حدیث ابن زبیر آمده : اتیتمونی فاتحی افواهکم کانکم الغربیل

معنی کلمه غربیل در ویکی واژه

(عا.)
غربال.

جملاتی از کاربرد کلمه غربیل

دریغ آن با حریفان پیله وی دریغ آن جان فزا غربیله وی
برین گونه غربیل بر نان جو همی‌دار در پیش تا جو درو
پیمود مع‌القصه به غربیله و غمزه جامی دو سه لبریز بدان شعبده‌گر بر
دردا که به غربیل وفا عالم را سر برکردیم و عمر بر سر نامد
از پی غربیل علف چند شدم مات و تلف چند شدم لاغر و کژ بهر خر لاغر من
چون فصل بهار برفت و موسم خزان درآمد، خار جای گل بگرفت، و زاغ در مقام بلبل نزول کرد. باد خزان در وزیدن آمد، و برگ از درخت ریزیدن گرفت. رخسارهٔ برگ زرد شد، و نفس هوا سرد گشت. از کُلهِ ابر دُر می‌ریخت، و از غربیل هوا کافور می‌بیخت. ناگاه بلبل در باغ آمد، نه رنگ گل دید و نه بوی سنبل شنید. زبانش با هزاردستان لال بماند، نه گل که جمال او بیند و نه سبزه که در کمال او نگرد. از بی‌برگی طاقت او طاق شد، و از بینوایی از نوا باز ماند. فرو مانده با یادش آمد که آخر نه روزی موری در زیر این درخت خانه داشت و دانه جمع می‌کرد، امروز حاجت به درِ او برم و به سبب قرب دار و حق جوار چیزی طلبم.
دردا که به غربیل خرد عالم را سرسر کردیم و هیچ بر سر نامد
حجابم آ‌ید غربیله خوب نیست بیان کن برد لحاف برای که هرکه زر دهد او را
گفت: «می‌باید که غربیل باشد!»
ولی با گبر و هندو بود کینه که خون می بیختش غربیل سینه