غربتی

معنی کلمه غربتی در لغت نامه دهخدا

غربتی. [ غ ُ ب َ ] ( ص نسبی ، اِ ) کولی. غربال بند. لولی. قرشمال. توشمال. لولی. زط. قره چی ( یا غره چی ). چینگانه. رجوع به لولی شود. || در تداول مردم شیراز، غیر شیرازی.

معنی کلمه غربتی در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب به غربت . ۲ - کولی ، قرشمال . ۳ - بیگانه ، اجنبی . ، ~بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن .

معنی کلمه غربتی در فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] کولی، لولی، غرشمار.
۲. = غریب
۳. [عامیانه، مجاز] آن که نسبت به قوانین اجتماعی بی اعتناست.

معنی کلمه غربتی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به غربت ۲ - کولی قرشمال غریب شمار .

معنی کلمه غربتی در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:کولی

معنی کلمه غربتی در ویکی واژه

منسوب به غربت.
کولی، قرشمال.
بیگانه، اجنبی. ؛ ~بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه غربتی

غربتی فیک غربة الغربة لافرح دونکم و لا کربه
تعرف امری فانفردت بغربتی فصرت غریباً فی البریه اوحدا تسرمد امری فهو عنی مسرمد وفنیتنی عنی فصرت موحدا
دشمن جاه تو دشمنکام تا هنگام مرگ از وطن آواره هریک در بلای غربتی
آه‌ که با دلم نبست عهد وفاق الفتی چون نفسم به سر شکست گرد هوای غربتی
از گریه خاک دام چمن می کنیم ما در غربتیم و سیر وطن می کنیم ما
ما طوطیان مصر شکرخیز غربتیم ما را ز شیر صبح وطن باز کرده اند
ماطوطیان مصر شکرخیز غربتیم ما را ز شیر صبح وطن باز کرده‌اند
سایه‌وار از نارسایان جهان غربتیم شخص طاقت رفته وما نقش پای طاقتیم
گفت ازین شهر رخت باید بست غربتی جست و لاف در پیوست
گفت: ای فلان، مگر با خدا غربتی هست؟ سخنش مرا به گریه انداخت. گفت: چه چیزی به گریه ات انداخت؟ گفتم: رسیدن دارو به دملی که نیک رسیده است و دارو به هنگام به نجاتش آمد.