غراش

معنی کلمه غراش در لغت نامه دهخدا

غراش. [ غ َ ] ( اِ ) خراش. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). زخمی باشد که از خراشیدگی به هم رسیده باشد. ( برهان قاطع ). جراحت :
تو کز عشق حقیقی لافی از دوست
غراش سوزنی بنمای در پوست.امیرخسرو ( از جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ).در این مثال تأمل است چه شاید که خراش باشد. ( فرهنگ رشیدی ). || قهر و غضب و خشم. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). خشم. ( جهانگیری ). خشم و تندی. ( فرهنگ رشیدی ). || اندوه و غم. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ). به این معنی با سین هم آمده است و آن نیز درست است ، چه در فارسی سین و شین به هم تبدیل می یابند. ( برهان قاطع ). || پاره های پوستین از کار افتاده است که پوستین سازها میبرند و دور می اندازند :
چنان خواهم دریدن پوست اغیار
رفودیگر نمیگیرد غراشش.؟ ( از فرهنگ شعوری ).

معنی کلمه غراش در فرهنگ معین

(غَ ) (اِ. ) ۱ - زخم ناشی از خراشیدگی . ۲ - قهر، خشم . ۳ - اندوه .

معنی کلمه غراش در فرهنگ عمید

۱. زخمی که از خراشیدگی به هم رسد، خراش.
۲. خشم و غضب.
۳. اندوه.

معنی کلمه غراش در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - زخمی که از خراشیدگی به هم رسد خراش . ۲ - قهر غضب کردن خشم . ۳ - اندوه غم .

معنی کلمه غراش در ویکی واژه

زخم ناشی از خراشیدگی.
قهر، خشم.
اندوه.

جملاتی از کاربرد کلمه غراش

هر آن مثال که طغراش نام او نبود درست نیست بسان نماز بی تکبیر
یک به یک از در درآمد آن نگار آن غراشیده ز من، رفته به جنگ
برون از پی دینش پیکار نیست برون از غراش ایچ کردار نیست
از غرۀ غراشان وز طرۀ زیباشان الصبح اذا اسفرّ و اللیل اذا اظلم
عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده
دلم ز عقده غم چون میان بیت گشاد چو بستم از زبر دل قصیده غراش
پیش غراش قصه رستم فسانه ایست شهنامه از حکایت او یک روایتست
شب که مثال مه ذی‌الحجه دید صورت طغراش ز مه برکشید
خامه که فرمان رواست نام تو طغراش باد نامه که کشورگشاست فتح تو عنوان او
دلم زعقده غم چون میان بیت گشاد چو بستم از زبر دل قصیده غراش