غده
معنی کلمه غده در لغت نامه دهخدا

غده

معنی کلمه غده در لغت نامه دهخدا

( غدة ) غدة. [ غ ُدْ دَ ]( ع اِ ) گره گوشت. گره اندام پیه ناک. ( منتهی الارب ). کل عقدة فی الجسد اطاف بها شحم ، تقول : فی کلامه غدد لها حجم و عدد. هر گوشتپاره درشت میان پی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پاره گوشتی صلب که میان پوست و گوشت به علت بیماری ایجاد شود و با تحریک به حرکت می آید. غددة. ( اقرب الموارد ). هر خون بسته میان گوشت و پوست ، او لاتکون الغدة الا فی البطن. ( منتهی الارب ). دشپل. دشپیل. دژپه. دژپیه. ( برهان ذیل همین کلمات ). ج ، غُدَد.( منتهی الارب ). گره در اندام. ماده صلبی که در تن حیوان میان گوشت و پوست پدید آید. || چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت باشد و آن را نخورندو به دور اندازند. غدود. ( از آنندراج ذیل غدود ). رجوع به غدود شود. در گیلان و ترکی آذری ( وَز ) گویند. ج ، غُدَد. || گوشت زائد در گوشه انسی چشم که گاه تا به بزرگی فندقی رسد. || آژخ که بی درد بر اندام پدید آید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سِلعة. ( اقرب الموارد ). رجوع به آزخ و آژخ پیاز گل شود. ج ، غُدَد. ( منتهی الارب ). || آنچه میان پیه و کوهان باشد و کله شتران. ( منتهی الارب ) . ج ، غدائد. الغدة، ما بین الشحم و السنام. ج ، غدائد. ( اقرب الموارد ). || و من العیوب الحادثة فی الفرس الغدة، و تکون فی الظهر ایضاً بازاء السرة. ( صبح الاعشی ج 2 ص 27 ). || طاعون شتران. ج ، غُدَد. ( منتهی الارب ). || پاره ای از مال. ج ، غدائد. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه غده در فرهنگ معین

(غُ دِّ ) [ ع . غدة ] (اِ. ) ۱ - قطعه گوشتی سفت که در بدن به علت بیماری بوجود می آید. ۲ - عضوی گِرد یا بیضی در بدن که از خود مایع مورد نیاز بدن را ترشح می کند.

معنی کلمه غده در فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) تومور: غدۀ سرطانی.
۲. (زیست شناسی ) بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند: غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید.
۳. تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه.
* غدۀ فوق کلیوی: (زیست شناسی ) هریک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند.
* غدهٴ وذی: (زیست شناسی ) [قدیمی] = پروستات

معنی کلمه غده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - قطعه گوشتی سخت که میان پوست و گوشت به علت بیماری ایجاد شود و با تحریک به حرکت در آید دشپیل دژپیه ۲ - چیزی است مانند گوشت که در میان گوشت باشد و آن را نخورند و بدور اندازند ۳ - آژخ که بی درد بر اندام پدید آید جمع : غدد . ۴ - عضوی که کروی یا بیضوی یا لوله یی و یا لوبیایی شکل و دارای ترشح برخی مواد است . این مواد مترشحه اگر به خارج راه باز کنند یعنی غده داری مجرای ترشحی خارجی باشد غده را غده باز گویند مانند غده مترشحه شیر در پستان و غدد بزاقی و غدد مترشحه عرق . این گونه غده ها دارای اصل اپی تلیال هستند و اگر مواد مترشحه یک غده مستقیما در جریان خون قرار گیرند و به خارج راه نداشته باشند آنها را غدد مترشحه بسته گویند مانند غده فوق کلیوی و تیروئید . برخی غدد هم دارای هر دو نوع ترشح هستند مانند لوزالمعده و کبد . این نوع غده ها دارای اصل مزودرمی می باشند . یا غده درقی . تیروئید . یا غده زیر مغزی . هیپوفیز . یا غده های اشکی . غدد دمعه غده هایی که در قسمت فوقانی خارجی ناحیه قدامی کاسه چشم قرار دارند و در حفره استخوانی به نام گودال اشکی واقعند یا غده های بزاقی . غده هایی هستند که مجرای مترشحه آنها در داخل دهان باز می شود و ترشحات آنها باضافه ترشحات سلولهای مترشحه مخاط دهان مجموعا بزاق دهان را می سازند . غده های بزاقی عبارتند از سه زوج غده تحت فکی و زیر زبانی و بنا گوشی تحت فکی و زیر زبانی و بنا گوشی یا غده های خدو . یا غده - های بنا گوشی . یک زوج غده که هر یک از آنها در زیر گوش و عقب شاخه صعودی فک اسفل قرار دارد و مجرای هر غده موسوم به مجرای استنون است که از کنار قدامی غده بروی گونه کشیده می شود و عضله شیپوری و مخاط گونه را سوراخ کرده و منفذش محاذی دومین دندان آسیای بزرگ فک فوقانی باز می شود . غده های بنا گوشی جزو غده های بزاقی می باشند و ترشح آنها مایع صافی می باشد . یا غده های تحت فکی . یک زوج غده هستند که در دو طرف اندکی پایین و عقب فک تحتانی واقعند . مجرای هر غده تحت فکی موسوم به مجرای وارتن می باشد و این مجرای در زیر زبان باز می شود و با عصب زبانی تقاطع می کند . غدد زیر فکی . یا غده ها تناسلی . عبارتند از : تخمدان بیضه و پستان . یا غده های جنسی . غدد تناسلی . یا غده های چربی . غده هایی که در تمام سطح بدن موجودند و بیشتر بداخل غلاف مو باز شده اند و بدرستی می توان آنها را از ضمائم ریشه موها دانست و فقط نواحی را که فاقد مو هستند غدد چربی ندارند مانند نو پستان و کف دست و پا . یا غده های دمعه ٠ غدد اشکی . یا غده های خدو . غده های بزاقی . یا غده های زیر زبانی . عبارت از یک زوج غده می باشند که هر دو کف دهان در زیر زبان واقعند و مجاری متعدد این غده ها به نام ریوینوس در همان محل باز می شود . ترشح این غده لزج و چسبنده است . یا غده های فوق کلیوی . یک زوج غده که در بالای کلیه ها قرار دارند این غده ها در همه حیوانات گوشتخوار موجود است و از بین بردن آنها سبب مرگ فوری حیوان می گردد . طول هر غده در انسان ۳ سانتیمتر و ارتفاعش ۲ سانتیمتر و ضخامتش یک سانتیمتر است و وزن هر یک ما بین ۴ تا ۶ گرم است . نزد پستانداران این غده از دو قسمت متمایز محیطی به نام کورتیکال و قسمت مرکزی به نام مدولر موسوم است . قسمت مرکزی این غده نظر به ساختمان سست و مخصوصی که دارد پس از مرگ بزودی فاسد می شود و به صورت مایع سیاه رنگی به در می آید که در وسط قسمت محیطی جای می گیرد . به همین مناسبت در قدیم غدد فوق کلیوی را ساختمانی کیسه یی تصور کرده و به اشتباه کپسول فوق کلیوی نام نهاده اند . بهترین ماده ای که از قسمت مرکزی هر یک از این غدد ترشح می شود و وارد خون می گردد آدرنالین نام دارد که یک هورمون سمپاتیکومیمتیک است ٠ مهمترین موادی که از قسمت قشری هر یک از این غدد ترشح و وارد خون می شود دو نوع کورتیکوئید است که نوع اول دارای اعمال تناسلی هستند و برروی این دستگاه موثرند و نوع دوم دارای اثرات متابولیکی و بر روی الکترولیت هاو گلوسیدها و پروتیدها می باشند که به نام عمومی کورتون خوانده می شوند . غدد سورنال . ۵ - اعضای ترشحی در اندام های مختلف گیاهان مانند غده های ترشحی کیسه مانند در گیاهان تیره مورد و مرکبات . ۶ - عقده .

معنی کلمه غده در دانشنامه عمومی

غده ( به انگلیسی: Gland ) به اجتماعی از سلول ها که جهت ترشح یا تراوش موادی که جز نیازمندی های متابولیک معمول آنها نیستند، اختصاص یافته اند، گفته می شود. غده مواد ترشحی خود را یا به بیرون می ریزد ( آنزیم های غدد برون ریز مانند غدد بزاقی ) یا به داخل بدن ( هورمون های غده درون ریز مانند تیروئید ) .
غده فرعی به توده کوچکی از بافت غده ای که در نزدیکی غده ای با ساخنمان مشابه واقع شده است، گفته می شود.
معنی کلمه غده در فرهنگ معین
معنی کلمه غده در فرهنگ عمید
معنی کلمه غده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه غده در دانشنامه عمومی

معنی کلمه غده در دانشنامه آزاد فارسی

غده (زیست شناسی). غُدّه (زیست شناسی)(gland)
اندام تخصص یافته ای در بدن، برای ساختن و ترشح آنزیم ها، هورمون ها یا سایر مواد شیمیایی. غده های جانوران از نظر اندازه متغیرند. اندازۀ غدد از کوچک، مثلاً غده های اشکی، تا بزرگ، مثلاً لوزالمعده، را دربرمی گیرد. غدد گیاهان معمولاً کوچک اند و ممکن است فقط شامل یک یاخته باشند. غده های درون ریز فرآوردۀ خود را به داخل بدن، یعنی در خون، می ریزند. غدد برون ریز ترشحات خود را به بیرون می ریزند. گره های لنفی را گاهی به اشتباه غده می نامند.
غده (گیاه شناسی). غُدِّه (گیاه شناسی)(tuber)
منطقۀ متورم ساقۀ زیرزمینی یا ریشه. معمولاً مواد غذایی در آن ذخیره می شود. سیب زمینی ساقۀ متورم گیاه است که در آن جوانه های انتهایی یا جانبی، که اصطلاحاً چشم سیب زمینی نامیده می شوند، قرار دارند. غده های ریشه ای، مثل کوکب، از ریشه های نابه جا حاصل می شوند و فاقد جوانه اند. این نوع ریشه از ساقه حاصل می شوند، نه از سایر ریشه های گیاه. هر دو نوع غده افراد جدیدی پدید می آورند و بنابراین، از راه های تولید مثل رویشی محسوب می شوند. غده، برخلاف پیاز، فقط یک فصل دوام دارد. غده های جدید گیاه در سال بعد در محل های متفاوت تشکیل می شوند. نیز ← زمین ساقه

معنی کلمه غده در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اصطلاحا به هر نوع زایده غیر قابل خوردن در میان گوشت غده می گویند. از احکام آن در بابهای نکاح ، صید و ذباحه ، حدود و تعزیرات سخن گفته اند.
آیا خوردن غده (دشول) بدن حیوان حلال گوشتی که ذبح شده، حرام می باشد یا نه؟ مسئله محل اختلاف است. مشهور قائل به حرمت آنند. بنابر قول به عدم حرمت، خوردن آن مکروه می باشد.
← در غده مانع آمیزش
۱. ↑ مختلف الشیعة، ج۸، ص۳۳۱ - ۳۳۲۲. ↑ الروضة البهیة، ج۷، ص۳۱۰ - ۳۱۱.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۵۳۸، برگرفته از مقاله«غده».
...

معنی کلمه غده در ویکی واژه

tumore
غدة
قطعه گوشتی سفت که در بدن به علت بیماری بوجود می‌آید.
عضوی گِرد یا بیضی در بدن که از خود مایع مورد نیاز بدن را ترشح می‌کند.

جملاتی از کاربرد کلمه غده

اگر جاهل اندر تو بدبخت شد، من بدین از تو الفغده‌ام بختیاری
یک دمم با جغدها دمساز کرد از دم من جغدها را باز کرد
یک زن هجده ساله در بیمارستانی در شمال ایالت نیویورک که در انتظار درمان برای اختلال غده هیپوفیز بود، پلوتونیوم تزریق شد.
الفغده به دندان ملک داد عون تو به نوک خلال ملک
آق‌سرای یکی از استان‌های ترکیه است که مرکز آن هم شهر آق‌سرای است. استان‌های هم‌جوار آن عبارتند از: قونیه در غرب و جنوب، نیغده در جنوب شرقی و قرشهر در شمال.
سنگ بت بگرفته سیصد بار سنگ از سومنات پیل مست الفغده پنجه جفت پیل پوستین
وانگه به مجاعه کرد الفغده‌ از گندم خشک تا پیاز تر
هستها بیک دفعه با عقل پدید آمده است و زو جدا تو هم نتوان کرد مر آنرا . و آن همه هستها بر هفت بخشش است . بر مثال عین جسمی که مر او را شش جهت گرد گرفته است : یکی از او ذهن و دیگر حق و سدیگر خرمی و چهارم برهان و پنجم زندگانی و ششم کمال و هفتم بی نیازی . و اکنون دلیل آنک این هفت قسمت هستی با عقل کل با هم پدید آمده است بنماییم : گوئیم دلیل بر آنک ذهن با عقل کل کشنده است وز عقل جدا نشود و ذهن همیشه بگواست آنست که عقلهای جزئی که الفغده است چون اندر رسند بمعقولات همیشه گردد ، آن دانستن او مر آن معقول را از آن وقت که آن چیز دانسته شود مر آن عقل جزئی را و نیز جدا نشود . پس بدبن دلیل دانستیم که ذهن مطلق کشنده است با عقل کلی کشیده و... اندر آغاز آفرینش تا ابد الابدین ، و دلیل بر آنک حق کشنده است با عقل کلی و زو جدا نشود آنست که چون عقل الفغده جزئی مر حق را بحقیقت بشناسد ، باطل آن ازو دور شود که خلاف حق است و آن حق با او بماند کزو جدا نشود . پس ازین جهت دانسته شد که حق مطلق آفریده شد با عقل کلی و زو جدا نشود اینست که شادی بعقل الفغده جزئی پیوسته شود آنگه محیط شود بر حقیقت چیزی ، و دانستن عقل را شبهت اندر نیابد ، و غم اندر شبهت و شادی اندر حقیقت است . پس شادی از عقل کلی جدا نشود . و بدین دلیل دانسته شد که خرمی مطلق کشیده شده است با عقل کلی اندر حال پدید آمدن او . و دلیل بر آنک برهان کشیده شده است با عقل کلی و زو جدا نشود آنست که چون عقل الغفذه جزئی مر معقول را بیابد ببرهان یابد ، و چون برهان یافت با او بیار آمد . پس بدین روی درست شد که برهان مطلق کشیده شده است اندر آفرینش با عقل کلی . و دلیل بر آنک زندگانی با عقل کلی موجود شده است و زو جدا نشود آنست که عقل الفغده جزئی تا نادان بود اندر رسیدن بچیزی بر مثال مرده یی باشد از آن نادانستنی ، و چون مرورا دانست مر آن چیز را که شناخت بمنزلت زنده گشت . پس از این جهت دانسته شد که زندگانی مطلق کشیده شده است با عقل کلی بآفرینش .
این ایغده سری به چه کار آید ای فتی در باب دانش این سخن بیهده مگوی
نکته سه: وجود علائم سایکوتیک در بیمار مبتلا به آدیسون بایستی تشخیص آدرنولکودیستروفی را مطرح سازد، اما ممکن است در آدرنولکودیستروفی عملکرد غده فوق کلیه طبیعی باشد.
همه نتیجه و پروردهٔ دماغ و دل است همه نهاده و اَلفغده ی ضمیر و فکر
الا ای باز مسکین تو میان جغدها چونی نفاقی کردیی گر عشق رو بستی به ستاری
جغدها بر باز استم می‌کنند پر و بالش بی‌گناهی می‌کنند
جمعیت این استان در سال ۲۰۰۷ برابر با ۳۳۱٫۶۷۷ نفر بود که ۱۰۰٫۴۱۸ آن ساکن شهر نیغده بودند.