معنی کلمه غبغب در لغت نامه دهخدا
خم اندر خم و مار بر مار برد
بر آن غبغبش تار برتار برد.فردوسی.تنش بد همه ناز بر ناز بر
برو غبغبش ماز بر ماز بر.فردوسی ( از نسخه ای از لغت نامه اسدی ).می ستان از کف بتان چگل
لاله رخسار و یاسمین غبغب.فرخی.ای ماهروی سلسله زلفین
ای نوش لعل سیمین غبغب.مسعودسعد.چو کمان ابرو و زیرش ز سنانها غمزه
چو مهش چهره و زیرش چو هلالی غبغب.سنایی.آب گره بسته ببین غبغبش
گوی از آن چاه برون آمده ست.اثیرالدین اخسیکتی ( از آنندراج ).بر مرکب خوبی فکنی طوق ز غبغب
دستارچه زآن زلف پریشان که تو داری.خاقانی.غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته
صد شحنه راخون ریخته با طوق و فرمان تا کجا.خاقانی.جان خاک نعل مرکبت در آب طوق غبغبت
در آتش موی لبت باد مسیحا داشته.خاقانی.از مقنعه ماه غبغب تو
صد ماه تصنعم نموده.خاقانی.ای تذروان من آن طوق ز غبغب ببرید
تاج لعل از سر و پیرایه ز بر بگشایید.خاقانی.تو را طوق سیمین درافکند غبغب
مرا نیز از آن زلف طوقی برافکن.خاقانی.موکل کرده بر هر غمزه غنجی
زنخ چون سیب و غبغب چون ترنجی.نظامی.دهان جز من از جام لبت دور
سر خرمن ز طوق غبغبت دور.نظامی.آفتابی هلال غبغب او
رطبی ناگزیده کس لب او.نظامی.یکی از طوق خود مه را شکسته
یکی مه را ز غبغب طوق بسته.نظامی.غبغب سیمین که کمر بست از آب
قوس قزح شد ز تف آفتاب.نظامی.زآن زنخ گرد چون نارنج خوش
غبغب سیمین چو ترنجی بکش.نظامی.بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود.