غباد

معنی کلمه غباد در لغت نامه دهخدا

غباد. [ غ ُ ] ( اِ ) بمعنی ابداع باشد که نوآوردن و نو ساختن و شعر نو گفتن است. ( برهان ). || مردم بر حق را نیز گویند یعنی در فعل حق طرف نقیض را نگیرد و جانب کسی را ملاحظه نکند و روی نبیند و آنچه حق است بعمل آورد. ( برهان ). سایس و عادل قهار را گویند. ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ). این کلمه در اوستائی کواته مرکب از دو جزء: نخستین کوا بمعنی کی ( شاه ) و جزء دیگر واته بقول بارتولمه بمعنی محبوب است وجمعاً یعنی کی محبوب و سرور گرامی. ( حاشیه برهان قاطع چ معین : قباد ). بنابراین معانی فوق مجعول است.
غباد. [ غ ُ ] ( اِ ) قُباد. نوعی ماهی با گوشتی بسیار لذیذ در دریای فارس.
غباد. [ غ ُ ] ( اِخ ) در انجمن آرا و آنندراج آمده : مادرش روشنک نام بوده و پدر کاوس و بعضی جد کاوس دانند و پدر کاوس را کیانیه گویند. به هر حال او پادشاهی بوده از سلسله کیان که او را کیقباد نیز می گفته اند وقاف در پارسی نیامده قباد معرب آن است ، ولی در لغت عجم به معنی ملک الملوک است ، صد سال در ایران پادشاه بوده بعد از وی کاوس شاه شد، چنانکه فردوسی گفته :
بسر شد کنون قصه کی قباد
ز کاوس بایدکنون کرد یاد.
( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). رجوع به کیقباد شود.
غباد. [ غ ُ ] ( اِخ ) قباد. ابن فیروز پادشاه ساسانی ( پدر انوشیروان ) ( از سال 488 - 531 م. ). مرحوم فروغی در خلاصه شاهنامه آرد: پیروز ( پادشاه ساسانی ) را دو پسر بود: «قباد» و «بلاش ». در هنگامی که به رزم ترکان میشد قباد را با خود برد و بلاش را جانشین خویش ساخت. دراین رزم پادشاه ترکان «خشنواز» پیروز را هلاک ساخت وقباد را اسیر کرد. پس از مرگ پیروز و گرفتاری قباد،بلاش به تخت شاهی مستقر گشت. یکی از بزرگان ایران که از مردم شیراز و نامش «سوفرای » بود به کین توزی پیروز به توران زمین لشکر کشید و در «بیکند» ترکان را سخت شکست داد. خشنواز آشتی جست و اسیران ایران را که از آن جمله قباد بود با خواسته بسیار به سوفرای فرستاد سوفرای بپذیرفت و پیروزمند و شاد به ایران بازگشت. از آن پس در حقیقت کشورداری با سوفرای بود و چندی که برآمد قباد را به جای بلاش به اورنگ شاهی نشاند:
چو برتخت بنشست فرخ قباد
کلاه بزرگی بسر بر نهاد
همه مهتران آفرین خواندند
زبرجد به تاجش برافشاندند
جوان بود، سالش سه پنج و یکی
ز شاهی ورا بهره بُد اندکی

معنی کلمه غباد در فرهنگ معین

(غُ ) (اِ. ) = قباد: گونه ای ماهی بی فلس با گوشتی لذیذ که در خلیج فارس فراوان است .

معنی کلمه غباد در فرهنگ فارسی

نام دو تن از شاهنشاهان ساسانی : غباد اول . پسر فیروز اول ( جل . ۵۳۱. - ۴۸۷ م . ) وی دوبار در ایران پادشاه شد بار اول ( ۴۹۸ - ۴۸۷ م . ) . در سالهای اول پادشاهی او زرمهر ( سوخرا ) کماکان حایزمقام اول در میان اشراف بود اما غباد بر آن شد که خود را از تسلط این مرد جاه طلب و خطرناک نجات دهد پس رقابتی را که در میان زرمهر و شاهپور مهران افتاده بود مغتنم شمرد و شاهپور را که منصب ایران سپا هبذ داشت درنهان با خود یار و زرمهر دشمنانی خطرناک برای غباد تهیه کرد ولی آنچه اسباب اشتعال غضب بزرگان شد روابطی بود که او با فرقه مزدکی داشت و سبب ایجاد بدعتهای انقلابی گردید . در زمان او مزدک ظهورکرد . فقر و بیچارگیکه در نتیجه قحطی درین زمان بوجود آمد تقسیم غیر عادلانه ثروت را در جامعه ایرانی که در آن کلیه مقامات موثر و مقتدر در دست طبقه ممتاز بود - آشکار کرد و ممکن است این وضع بمردم ستم کشیده جرات بیشتری داده و در عین حال شاه را باصلاحات جسورانه برانگیخته باشد . بهر حال غباد پیرو طریقه مزدک شد و طبق آن عمل کرد . غالبا نوشته اند که وی قوانینی در باب اشتراک زنان وضع کرد ولی هیچیک از منابع مدعی نیست که غباد ازدواج را منسوخ کرده باشد و ازین گذشته چنین تصمیمی در عمل غیرقابل اجرا میباشد . چنین عملی کاملا ساده و عبارت از توسعه و تاویل بعضی فصول فقه ساسانی در باب مناکحات و رفع بعضی قیود آن میباشد . از سوی دیگر وی برای درهم شکستن قدرت اشراف میکوشید. او پادشاهی نیرومند و با اراده بود و بارها کشور روم را از ضرب شمشیر خود بلرزه در آورده. در زمان او جنگی باارمنستان در گرفت و سپاه غباد بدست ارمنیان مغلوب گردید . کادشیان کادش در منطقه سنجار و نصیبین ظاهرا طایفه ای از هفتالیان بودند ) و تیموریان که از عشایر کوهستانیایران بودند شورش نمودند و قبایل عرب در خاک ایران ترکتازی کردند . غباد از امپراتورروم آناستاسیوس حقوق خود را مطالبه کرد مبنی براینکه دولت روم باید قسمتی از مخارج دفاع معابر کوههای قفقاز را در مقابل وحشیان بدولت ایران بپردازد . این مسئله از قدیم یکی از موارد اختلاف دو دولت بود . امپراتور هم شرط قبول این تقاضا را تسلیم شهر مستحکم نصیبین بدولت روم قرار داد ولی این شرط را غباد نمیتوانست بپذیرد . دولتین درین گفتگو بودند که غباد بعلت شورش مردم پایتخت از سلطنت خلع گردید . موجب این شورش روحانیان کینه ور بودند زیرا آنان باهرامری که بوی عقاید مانوی میداد مخالف بودند . جماعتی از اشراف هواخواه زرمهر هم با آنان یاری کردند. دشمن هولناک غباد گشنسپ داذ بود که لقب [ نخویر ] و منصب [ کنارنگ ] داشت و سابقا بهنگام گفتگو با ارمنیان مشاور و معتمد زرمهر بود . شورشیان غباد را خلع و حبس کردند ( بقول پروکوپیس در زندان [ انوشبرد ] یادژ فراموشی ) و برادرش جاماسب را برتخت نشاندند . غباد دیر زمانی در زندان نماند . سیاوش - از نجبای ایرانی او را بنحوی نجات داد و در فرار با او همراهی کرد . غباد خود را بدربار خاقان هفتالیان رساند و وی او را چون دوستی قدیم پذیرفت و دختری را که از صبیه فیروز ساسانی داشت و خواهرزاده غباد بود بعقد او در آورد و لشکری بدو داد و پیمان گرفت که اگر صاحب تاج و تخت شود بدو خراجی بدهد . غباد بایران بازگشت و بار دیگر تقریبا بدون جنگ بسلطنت رسید ( ۴۹۸ یا ۴۹۹ - ف . ۵۳۱ .م . ) و با برادر مخلوع خود جاماسب هم با کمال رافت رفتار کرد . اینکه بعض مورخان عرب گفته اند که وی رسما عهد کرد که مزدکیان را حمایت نکند قابل قبول نیست ولی احتمال می رود که با خود مقررداشته باشد که در آینده در کار مزدکیان شرط احتیاط را مرعی دارد . کنارنگ گشنسب شورای پادشاهی( پس از عزل غباد ) رای بقتل وی داده بود بکیفر رسید و کشته شد و مقام کنارنگی به آذر گنداذ که از خاندان او بود داده شد . سیاوش بپاداش خدماتی که کرده بود بمقام نظامی [ ارتشتاران سالار ] ( فرمانده کل قوی و وزیر جنگ ) نایل آمد . آنگاه غباد به استوار کردن قدرت شاهنشاهی پرداخت . کادشیان و تموریان را منقاد کرد و قبال عرب را از تاخت و تاز باز داشت . عرب حیره بفرماندهی نعمان دوم در جنگی که با بیزانس ( بوزنطیه ) شروع شده بود مساعدتهای موثر بسپاه ایران کردند . ارمنیان سر باطاعت فرود آوردند و غباد اقداماتی هم برای ضعیف کردن قدرت اشراف بزرگ کرده است . وی چهار پاذگوسپان ( پاذوسپان ) در کشور معین کرد ( در اپاختر شمال خراسان مشرق نیمروز جنوب خوروران مغرب ). غباد برای اینکه خراج موعود را به خاقان هفتالیان بپردازد از قیصر روم مبلغی وام خواست و قیصر بامید اینکه عدم پرداخت خراج موجب سردی محبت خاقان و شاهنشاه ایران خواهد شد خواهش غباد را رد کرد. پس غباد در ۵٠۲ بروم لشکر کشید و برخلاف انتظار سیاستمداران بیزانس در میان سپاه ایران افواجی هم از هفتالیان دیده شدند. واقعه مهم این لشکر کشی فتح [ آمد ] بدست غباد بود . هجوم قبایل هون که از دروازه های خزر ( معبر داریال ) پیش می آمدند شاهنشاه را مصمم کرد که صلحی بمدت هفت سال با قیصر منعقد کند ( ۵٠۵ یا ۵٠۶ م . ) و آنگاه بدفع مهاجمان پرداخت و آنانرا مغلوب کرده باز پس راند ولی ده سال بعد قومی دیگر از اقوام هون موسوم به [ سابیر ] بارمنستان و آسیای صغیر تاختند . غباد شهری از قفقاز را که [ پرتو ] نام داشت مبدل بحصنی حصین کرد و پیروزگواذ ] نام داد و باین وسیله در برابر مهاجمان وحشی دژ سر حدی محکمی بر آورد . این دوره از سلطنت غباد قرین آرامش و صفا بود و او به آبادی و عمران کشور پرداخته قناتها و جدولها و پلها ساخت و شهرهایی بنیاد نهاد از قبیل [ ایران آسان کرد کواذ ] در خوزستان [ کواذ خوره ] در فارس . در حدود ۵۱۹ م. سخن جانشینی شاه بمیان آمد و او چون شالده دولت خود را محکم کرده بود مانعی ندید که طرز قدیم ساسانیان را احیا کند یعنی شخصا جانشین خود را برگزیند و در این کار کامیاب شد و از میان سه پسر خود کوچکترین آنها را که خسرو نام داشت - و شاه او را جامع خصال پادشاهان میدانست - انتخاب کرد . غباد درین دوره مصمم شد که روحانیان زردشتی را تقویت و مزدکیان را تضعیف کند و بدین منظور ایبریان ( گرجیان ) را که عیسوی بودند مجبور بقبول دین زردشتی کرد و مخصوصا آنانرا از دفن اموات خود ممنوع ساخت و فرمان داد که اجساد را بنا بر رسم ایرانی در دخمه ها جای دهند. گرگین پادشاه گرجستان که تابع شاهنشاه بود از امپراتوری روم کمک خواست و او هم اجابت کرد و در سال ۵۲۷ جنگ بین دو دولت در گرفت . درین زمان مزدکیان دست تطاول بهرسو دراز میکرند و داخل سرای نجبا و بزرگان میشدند و دست بغارت و تصرف زنان میزدند و در گوشه و کنار املاک و اراضی را بتملک گرفته ویران میکردند . واقعه قلع و قمح مزدکیان در آخر سال ۵۲۸ یا اولیل ۵۲۹ م . رخ داد و علت آن نقشه ای بود که مزدکیان راجع بولیعهدی کاوس پذشخوار شاه پسر غباد کشیده بودند و علی رغم تصمیم شاهنشاه با توطعه و تحریک این شاهزاده مزدکی را بر تخت ایران جای دهند و خسرو را از سلطنت محروم کنند. انجمنی از روحانیان زردشتی دعوت کردند و اندرزگر مزدکیان را با دیگر دوسای فرقه بدانجا خواندند و گروهی عظیم از آن طایفه را دعوت و جلب کردند تا در مجلس مباحثه رسمی حاضر باشند . عباد شخصا مجلس را اداره میکرد. اما خسرو که بولایتعهدی معین شده بود و حقوق خود را دستخوش توطئه و دسته بندی مزدکیان میدید تمام همت خود را مصروف داشت تا کار طوری بپایان برسد که ضربتی هولناک و قطعی به فرقه مزدکی وارد آید . پس چند تن از مجادلان و مباحثان کار افتاده و آزموده را از میان موبدان برگزید و با موبدان موبد و [ بازانس ] اسقف مسیحیان ایران - که با زردشتیان همداستان شده بود - همه را گرد آورد . طبعا مدافعان کیش مزدکی مجاب و مغلوب شدند. در این اثنا افواج مسلحی که پاسبان میدان مخصوص مزدکیان بودند تیغ در کف بر سر آن طایفه ریختند . اندرزگر ( که ظاهرا خود مزداک بود ) بهلاکت رسید . افراد آن فرقه چون رئیس مطاعی نداشتند پراکنده گشتند ودر مقابل دشمنان خود طاقت ایستادگی نیافتند و همه مضمحل شدند. دارایی آنها ضبط و کتب دینی شان سوخته شد. حدس میرنند که پس از قتل عام مزدکیان غباد دست باصلاح و عمران کشور زده و جانشین او خسرو آنرا بحسن ختام رسانید و در دنباله عمران غباد در صدد اصلاح امر خراج بر آمد و افتخار این کار هم نصیب جانشینش گردید. غباد در ۵۳۱ م. رنجورشد و آخرین وصایای خویش را راجع بولیعهدی خسرو اول بنگارش در آورد ( کریستیسن. ایران در زمان ساسانیان ترجمه یاسمی . از صفحهه ۳۶۱ تا صفحه ۳۸۵ . ) یا غباد دوم . پسر خسروپرویز شیرویه .
( اسم ) گونه ای ماهی بی فلس با گوشتی لذیذ که در خلیج فارس فراوانست .
ابن فیروزه پادشاهی ساسانی . مرحوم فروغی در خلاصه شاهنامه آرد : پیروز را دو پسربود [[ قباد ]] و [[ بلاش ]] در هنگامی که به رزم ترکان میشد قباد را با خود برد و بلادش را جانشین خویش ساخت .

معنی کلمه غباد در فرهنگ اسم ها

اسم: غباد (پسر) (فارسی)
معنی: قباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر

معنی کلمه غباد در ویکی واژه

قباد: گونه‌ای ماهی بی فلس با گوشتی لذیذ که در خلیج فارس فراوان

جملاتی از کاربرد کلمه غباد

غباد از بر تخت زرین نشست به هرقل یکی سخت پیمان ببست
که البرز کوه است جای غباد مکان فریدون با فر و داد
مگر نام بودیش فرخ غباد کز او ملک ایران همه شد به باد