غایط

معنی کلمه غایط در لغت نامه دهخدا

غایط. [ ی ِ] ( ع اِ ) غائط. مقابل بول. براز. مدفوع. گه. گوه. ککه. پلیدی. عذره. حدث مردم. نجاست. || زمین پست فراخ و کنایه از پلیدی مردم است بدان جهت که وقت قضای حاجت به طرف زمین پست روند. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه غایط در فرهنگ معین

(یَ ) [ ع . غائط ] (اِ. ) ۱ - زمین پست . ۲ - مدفوع انسان .

معنی کلمه غایط در فرهنگ عمید

۱. سرگین، پلیدی انسان.
۲. [قدیمی] زمین پست، مغاک.
۳. [قدیمی] موضع قضای حاجت.

معنی کلمه غایط در فرهنگ فارسی

زمین پست، مغاک، موضع قضائ حاجت، سرگین، پلیدی انسان، درفارسی غایطمیگویند
( اسم ) ۱ - زمین پست فراخ . ۲ - سرگین آدمی پلیدی انسان براز .

معنی کلمه غایط در ویکی واژه

غائط
زمین پست.
مدفوع انسان.

جملاتی از کاربرد کلمه غایط

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ چون از خواب بر نماز خیزید، فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ رویهای خود بشوئید، وَ أَیْدِیَکُمْ و دو دست خویش، إِلَی الْمَرافِقِ تا هر دو وارن، وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ و سرهای خویش را مسح کشید، وَ أَرْجُلَکُمْ و دو پای خویش، إِلَی الْکَعْبَیْنِ تا هر دو بژول. وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً و اگر جنابت رسیده باشید، فَاطَّهَّرُوا غسل کنید، وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی‌ و اگر بیماران باشید، أَوْ عَلی‌ سَفَرٍ یا در سفر باشید، أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ یا یکی از شما از غایط میآید، أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ یا زنان را پاسید، فَلَمْ تَجِدُوا ماءً و آبی نیابید، فَتَیَمَّمُوا آهنگ کنید، صَعِیداً طَیِّباً زمینی و خاکی پاک را، فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ و رویهای خویش و دستهای خویش بپاسید، مِنْهُ از آن خاک، ما یُرِیدُ اللَّهُ نمیخواهد خدای، لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ که بر شما تنگی نهد، وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ لکن میخواهد که شما را پاک کند، وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ و نعمت طاعت بر شما تمام کند، لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۶) تا مگر آزادی کنید.
میانجی گشته بین بول و غایط کندگاهی تدین را حمایت
(و پنجم بدان روی که مردم که امروز زنده است و اندر او اجزای طبایع محصور است به مقداری معلوم و از او فعلی بیاید – نیک یا بد – و به قیامت خدای تعالی مر او را زنده کند از بهر رسانیدن مکافات فعل او بدو، واجب آید که جسم آن مردم زنده کرده آن روز هم این جسم باشد که امروز این فعل از او آید. و اگر آن همین جسم باشد، باید که هم چنین باشد که امروز است، و هم چنانکه روا باشد که آن روز آن جسم هم چنین جسمی باشد و نه همین جسم باشد، نیز روا باشد که همین جسم باشد و نه هم چنین باشد. و چو هم چنین باشد، لازم آید گران و خورنده و پلید کننده و میرنده باشد، و محال باشد که به عالم لطیف ثقل و پلیدی و مرگ باشد. و قول گروهی که گفتند: چو هم چنین جسمی باشد به همه حدود خویش آن هم این باشد، نه درست است، از بهر آنکه چو دو پاره آهن باشد که هر یکی از آن به گوهر و وزن و مساحت یکسان باشد، هر چند که به همه حدود چو یکدیگر باشند، نه این آن باشد و نه آن این باشد. پس ظاهر کردیم که این جسم آن روز هم این جسم باید که باشد و هم چنین باشد بی هیچ خلافی. و اگر آن جسم آن روز همین اجزای طبایع باشد که امروز است – بعینها – و هم چنین باشد، آن گاه آن جسم همین جسم باشد. و چو هم چنین نباشد به همه روی ها و فعل ها و اعراض همین نباشد البته. و چو هم چنین باشد به همه روی ها، واجب آید که گران و گرسنه شونده و خورنده و بول و غایط کننده باشد و میرنده باشد. و چو صفات او این باشد، آنجا مر او را هم از این طعام و شراب باید و اگر مر او را آنجا طعامی و شرابی جز هم چنین که اینجاست کفایت باشد، آن جسم نه این جسم باشد البته. و اگر آنجا از چنین طعام و شراب نخورد و بول و غایط نباشد، پس آن جسم نه همین جسم باشد، بل که جسمی دیگر باشد، و محال باشد که به سرای آخرت بول و غایط باشد یا آنجا طعام ها و شراب ها یا کثافت باشد. و چو این گروه مر این جسد را زنده کردن از بهر آن همی واجب آرند تا عدل به جای آید و جزای فعل خویش بیابد، آن گاه گویند: جسدهای آن روز نورانی باشد، هر چه بخورد به عرق از او بیرون آید و از آن عرق بوی مشک همی آید و هرگز نمیرند. این نه عدل نباشد البته، از بهر آنکه نیکی و بدی جسدی کرده باشد خاکی و گران و طعام و شراب خوار و بول و غایط کننده، و ثواب و عقاب جسدی کشیده باشد سبک و لطیف و نورانی و بی بول و غایط و نامیرنده، و جور از این ظاهرتر چگونه باشد؟ پس ظاهر کردیم که زنده کردن اجساد به قیامت و باقی شدن آن، محال است.)
چنان که بزرگی گفته که هرگز عملی نکرده ام که مضایقه از اطلاع مردم بر آن داشته باشم، مگر مواقعه با اهل خودم و دفع بول و غایط.
گند سرگین ز گند غایط کم کاین یک از رُستنی‌‎ست و آن از دَم