غامض

معنی کلمه غامض در لغت نامه دهخدا

غامض. [ م ِ ]( ع ص ) زمین پست نرم. زمین مغاک. ج ، غوامض. ( منتهی الارب ). زمین هموار. ( مهذب الاسماء ). || مرد سست حمله. || سخن پوشیده و دور، خلاف واضح. ( منتهی الارب ): کلام غامض ؛ سخن پوشیده و دور. سخن باریک معنی. ( صراح ). گفتار مشکل ، دشوار، سخت ، عسیر، دشخوار. کلام دور از فهم ، پیچیده ، آنچه دریافته نشود. معقد. باتعقید. مسئله غامض ، دشوار، تاریک. یقال مسئلة غامضة لاتعرف. ( مهذب الاسماء ). ج ، غوامض. و در فارسی کلمه غامض با کردن و شدن صرف شود : و اگر شاعر باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و پرهیزاز سخن غامض و چیزی که تو دانی و دیگران را بشرح آن حاجت باشد مگوی که شعر از بهر مردمان گویند نه از بهر خویش. ( قابوسنامه ). || مرد گمنام و بیقدر خوار. || گوهر مرد و حسب وی که مشهور نباشد. || پابرنجن پرکننده ساق را. || بزرگ و فربه از شتالنگ و ساق. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه غامض در فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) دشوار، پوشیده .

معنی کلمه غامض در فرهنگ عمید

۱. مبهم و مشکل، دور از فهم، پوشیده و دور از ذهن.
۲. [قدیمی] زمین پست.

معنی کلمه غامض در فرهنگ فارسی

زمین پست، امرمبهم ومشکل، سخن دورازفهم، پوشیده ودورازذهن
( اسم ) پوشیده مشکل ( سخن کلام ) مقابل واضح جمع : غوامض .

جملاتی از کاربرد کلمه غامض

بدان که توکل از جمله مقامات مقربان است و درجه وی بزرگ، ولکن علم وی در نفس خویش باریک و مشکل است و عمل وی دشخوار است و اشکال وی از آن است که هرکه هیچ چیز را جز حق تعالی در کارها اثری بیند در توحید وی نقصان است، و اگر جمله اسباب نیز از میان برگیرد در شریعت طعن کرده باشد، و اگر اسباب را نیز مسببی نبیند با عقل مکابره کرده باشد و چون بیند باشد که به چیزی از اسباب توکل کند و در توحید نقصان افتد. پس شرح توکل چنان که عقل و توحید و شرع درهم بگوید و میان همه جمع کند علمی غامض است و هرکسی نشناسد و ما اول فضیلت توکل بگوییم، آگاه حقیقت وی، آنگاه احوال و اعمال وی.
بلکه آن تقلید هم از مشکلات اصل مطلب چون بود از غامضات
درویش دون حق به هیچ آرام نیابد؛ از آن‌چه جز وی مراد و کامشان نباشد. و ظاهر لفظ آن است که جز بدو توانگری نیابی، چون او را یافتی توانگر شدی. پس هستی تو دون وی است؛ چون توانگری به دون وی نیابی، تو حجاب توانگری گشتی و چون تو از راه برخیزی، توانگر که باشد؟ و این معنی سخت غامض و لطیف است به نزدیک اهل این معنی و حقیقت معنی این آن بود که: «اَلْفقرُ لایُسْتغنَی عنه.» یعنی فقر آن بود که هرگز مر آن را غنا نباشد.
درجه سیم آن که بدانسته باشد که در خلوت برخلاف ملاء نماز کردن نفاق است. خویشتن را در خلوت بر آن راست بنهد که نماز نیکو کند تا در ملاء همچنان تواند کرد و این غامض تر است و هم ریاست ولیکن این روی و ریا وی را در خویشتن می باید که از خویشتن شرم می دارد که در تنهایی مخالف جمع باشد، برای آن است که در ملاء نیکو کند، در تنهایی نیز چنان می کند و پندارد که از ریای ملاء برست و به حقیقت خود در تنهایی نیز مرایی باشد.
از محققان مشایخ بود و اندر حقایق شأنی عظیم داشت و درجتی بلند و به نزدیک جملهٔ مشایخ ستوده و از قدمای اصحاب جنید بود. عبارتی غامض داشت، ظاهریان را چشم اندر آن نیفتادی. و اندر هیچ شهر آرام نیافت. چون به مرو آمد اهل مرو به حکم لطافت طبع و نیکو سیرتی خود وی را قبول کردند و سخن وی بشنیدند، و عمر آن‌جا بگذاشت.
از سادات رفیع الدرجات قصبهٔ بم مِنْاعمال کرمان. نسبش به سید نعمت اللّه ولی کرمانی قدس سره العالی منتهی می‌شود. سید رضاخان نامش بوده. در زمان سلطنت محمد شاه هندی به هندوستان رفته. سلطان را به وی اخلاص بسیار، و محترم می‌زیسته. در کشف دقایق و فهم حقایق خاصّه در مسئلهٔ توحید که از مسائل غامضه است مسلم بوده. صاحب اخلاق و اوصاف حمیده و اشعار گزیده است و از افکار ابکار آن جناب است:
شنو زان مسئله کوهست غامض کسی فهمد که بر ذوق است فایض
بحقیقت آنچه از معانی انسانی قابل عشق است همراز عالم معشوق و هم ملازم عتبۀ عزت معشوق است او را بعد نبود از فرط قرب و این سری غامض است مجدالدین طالب قَدَّسَ اللّهُ روُحَهُ گفته است: