غارتگری

معنی کلمه غارتگری در لغت نامه دهخدا

غارت گری. [ رَ گ َ ] ( حامص مرکب ) دزدی. دزدی کردن. به غارت بردن. چپاول کردن. یغما کردن. به یغما بردن. به تاراج بردن. چپو کردن.

معنی کلمه غارتگری در فرهنگ عمید

عمل غارتگر، غارت کردن.

معنی کلمه غارتگری در فرهنگ فارسی

۱ - عمل غارت کردن . ۲ - راهزنی دزدی.

جملاتی از کاربرد کلمه غارتگری

بنای دین و دل شد دیر بنیاد سپاه غمزهٔ غارتگری نیست
غارتگری هوش ز هر جرعه نیاید صاف قدح و دردی دن بلکه تو باشی
یتیم و پیره‌زن، اینقدر خون دل نخورند اگر بخانهٔ غارتگری فتد شرری
هم نداریم ایل وطایفه ای تا که غارتگری کنیم شعار
که را فتح و نصرت دهد یاوری که افتد به گرداب غارتگری
ناگهان از در درآمد دلبری شهر بند صبر را، غارتگری
قد رعنا رخ زیبا لب شیرین داری قصد غارتگری عقل و دل و دین داری
همه تافته رو ز فرمان بری جبین ها پر از چین غارتگری
بگفتا گروهی به غارتگری نهادند روی سوی کین آوری
دزد ز هر سوی به غارتگری خیره‌سری بین که چه‌ها می‌کند