غائی

معنی کلمه غائی در لغت نامه دهخدا

غائی. ( ع ص نسبی ) منسوب به غایت که بمعنی نهایت چیزی است. ( غیاث اللغات ).
- علت غائی ؛ یکی از علل چهارگانه. رجوع به علت غائی شود.

معنی کلمه غائی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به غایت نهایی . یا علت غائی . علتی است که محرک اول فعل و در وجود ذهن مقدم بر علل دیگر باشد و در وجود خارجی پس از تحقق همه آنها محقق شود .

جملاتی از کاربرد کلمه غائی

ذات تو مگر علت غائیست جهان را کز عهد موخر بود از رتبه مقدم
چه قیامت است این که تو در قامت داری بنگر به دنبالت عجب غوغائی را
در دست اجل چو درنهم من پائی در کتم عدم در افکنم غوغائی
این روستا در دهستان دوغائی قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۴۷ نفر (۱۳ خانوار)
ما اسیران وادی عشقیم مصلحت بین کوی غوغائیم
بخود گفتم بر این مبنی که باشد علت غائی؟ بخود گفتم از این بنیان چه باشد مقصد یزدان؟
ز بهر بیشی و کمی به خلق اندر پدید آمد که ناپیدا بخواهد شد بر این سان صعب غوغائی
ندیم خویش میسازی مرا لیکن از آن ترسم نداری تاب آن آشوب و غوغائی که من دارم
بغیر از فیض در پروانه دل چنین آشوب و غوغائی که دیده است
ناگهی سیرش به بغداد اوفتاد دید غوغائی میان باغ وداد
این روستا در دهستان دوغائی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده‌است.
این روستا در دهستان دوغائی قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۲۳ نفر (۷ خانوار)
برو پیل پندار از کعبهٔ دل برون ران کز این به وغائی نیابی