معنی کلمه عید در لغت نامه دهخدا
صد عید چنین ضمان کند عمر
دولت به ازین ضمان ندیدت.خاقانی.به خجستگی عیدت چه دعا کنم که دانم
که بدولت تو هرگز ز فنا ضرر نیاید.خاقانی.خاقانی عید آمد و خاقان به یمن خود
هر کار کز خدای بخواهد روا شود.خاقانی.روز وصل از بیم هجران تو گریان گذشت ( ؟ )
آه عید آمد پس از عمری و در باران گذشت.میر محمدعلی رایج ( از آنندراج ).- امثال :
عید بی روستائی ، نظیر: بستان بی سرخر. ( امثال و حکم دهخدا ) :
نباشد تو راهیچ غم بی دل من
کسی دید خود عید بی روستائی.کمال الدین اسماعیل.بسی کوشیدم اندر پادشائی
که آن عیدی بود بی روستائی.امیدی. عیدت را اینجا کردی نوروزت را برو جای دیگر ؛ گویا در قدیم مراد از عید مطلق ، عید فطر یا عید اضحی بوده است ، چنانکه انوری گوید:
عید تو همایون و همه روز تو چون عید
نوروز تو از عید تو خرم تر و خوشتر.( از امثال و حکم دهخدا ). عید می آید عیبها را آشکار میکند ؛ مثلی متداول فقراست ، و مراد آنکه چون عید نوروز لباس نو برای زنان و کودکان و شیرینی برای مهمان و چیزهای دیگر باید، درویشی و بی نوائی نیازمندان آنگاه آشکار میشود. و آن نظیر «عید نیست عیب است » باشد.( امثال و حکم دهخدا ).
|| عید فطر یا اضحی. یکی از عیدین :
بر آمدن عید و برون رفتن روزه
ساقی بدهم باده بر باغ و به سبزِه ْ.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 88 ).