عکاز

معنی کلمه عکاز در لغت نامه دهخدا

عکاز. [ ع ُک ْ کا ] ( ع اِ ) عصای دارای نیزه. ( ناظم الاطباء ). عصا که در انتهای آن سرنیزه باشد و شخص بر آن تکیه کند. عنزة. عکازة. و رجوع به عکازة و عنزة شود. || عصای اسقف نزد مسیحیان. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عکازة شود.

معنی کلمه عکاز در فرهنگ معین

(عُ کّ ) [ ع . ] (اِ. ) عصا.

معنی کلمه عکاز در فرهنگ عمید

نوعی عصا با سر آهنی نوک تیز.

معنی کلمه عکاز در فرهنگ فارسی

عصائی که درته آن آهن نوک تیزباشد، وعصائی که اسقف دردست گیرد
( اسم ) عصای چوپان عصای اسقف عصایی که در تفرج به دست گیرند .

معنی کلمه عکاز در ویکی واژه

عصا.

جملاتی از کاربرد کلمه عکاز

مصطفی (ص) گفت: «ا یعجز احدکم ان تکون فی یده عصا فی اسفله عکازة یتکی علیها اذا اعیی و یمیط بها الاذی عن الطریق و یقتل بها الهوام و یقاتل بها السباع و یتخذها قبلة بارض فلاة».
تعالوا یا موالینا الی اعلی معالینا فان الجسم کالاعمی و ان الحس عکازه
پس روی بمن کرد و گفت بدانکه از این محلت تا محلت من هزار و اند گام است و در میان صد کوی با نام، آب آن محلت خوشگوارتر است و هوای آن سازگاتر و این محلت سخت مذموم است و بر غر بامیشوم آب بدی دارد و هوای ردی عفونت بر این تربت غالب است و مساکن اهل مثالب مدابیر و مفالیس و اهل حیل و تلبیس اینجا باشند و تابوت و جنازه ودار و عکازه اینجا تراشند