معنی کلمه عين در لغت نامه دهخدا
نعیم خطه شیراز و لعبتان بهشتی
ز هر دریچه نگه کن که حور بینی و عین را.سعدی.- حورالعین ، حور عین ؛ زنان سپیدپوست فراخ چشم. ( آنندراج ). رجوع به ماده حورالعین شود : و حور عین. کامثال اللؤلؤ المکنون ( قرآن 22/56 - 23 )؛ و حوران فراخ چشم چون مروارید در پرده ها نگاه داشته شده. زوجناهم بحور عین ( قرآن 54/44 و 20/52 )؛ ازدواج دادیم آنان را با حوران فراخ چشم. این ترکیب چنانکه اشاره شد در تداول فارسی بمعنی مفردبکار رود :
کوهسار خشینه را به بهار
که فرستد لباس حورالعین.کسائی.حاسدا هرگز نبینی ، تا تو باشی ، روی عقل
دوزخی هرگز نبیند روی و موی حور عین.منوچهری.قرین محمد که بود آنکه جفتش
نبودی مگر حور عین محمد.ناصرخسرو.ساکنان حضرت تو در بهشت
قرةالعینان جان حور عین.خاقانی.حور عین میگذرد در نظرسوختگان
یا مه چهارده یا لعبت چین میگذرد.سعدی.روح پاکم چند باشم منزوی در کنج خاک
حور عینم تا کی آخر بار اهریمن کشم.سعدی ( کلیات چ فروغی ص 798 ).
عین. ( اِخ ) جایگاهی است در حجاز. ( از معجم البلدان ).
عین. [ ع َ ] ( ع مص ) چشم کردن و چشم زخم رسانیدن و بر چشم زدن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).چشم زدن. ( از اقرب الموارد ). عَیَنان. رجوع به عینان شود. || روان گردیدن آب و اشک. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). جاری شدن آب و اشک. ( از اقرب الموارد ). عَیَنان. رجوع به عینان شود. || به چشمه رسیدن به کندن چاه و جز آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ): حفرت حتی عنت ؛ حفر کردم تا به چشمه ها رسیدم. || بسیار شدن آب چاه. ( از اقرب الموارد ). || مایل شدن ترازو. || دیده بان شدن قوم را. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). «عین » شدن برای قوم. ( از اقرب الموارد ).