عوم. [ ع َ ] ( ع مص ) شنا کردن در آب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || رفتن شتر و کشتی و راندن آن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). حرکت کردن شتر در صحرا و کشتی در دریا. ( از اقرب الموارد ). عوم. [ ع ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ عَومة. رجوع به عومة شود. عوم. [ع ُوْ وَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عائم. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عائم شود. || ج ِ عائمة. ( ناظم الاطباء ).رجوع به عائمة شود. || سنون عوم ؛ تأکید است ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد )، یعنی سالهای بسیار. ( ناظم الاطباء ). و آن در تقدیر جمع عائم است ولی مفرد آن بکار نرود. ( از اقرب الموارد ). عوم. ( اِخ ) جایگاهی است در شعر ابراهیم بن بشیر برادر نعمان بن بشیر. ( از معجم البلدان ).
معنی کلمه عوم در فرهنگ فارسی
جایگاهی است در شعر ابراهیم ابن مشیر برادر نعمان بن بشیر
معنی کلمه عوم در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۹(بار)
جملاتی از کاربرد کلمه عوم
بیر مزرعه دیر (شهریار) ین عومرو، نه حاصل، سئل، قویمورو بیرچؤپ ده قالا حاصیلیمیزدن
طراز حیله ی نظم تو عقل را ملبوس حلاوت نی کلک تو روح را مطعوم
و قال سعید بن جبیر: هو الشّعیر النّابت الّذی یوکل ورقه. و قال ابن عباس: هو القشر الخارج الّذی یکون علی حبّ الحنطة کهیئة الغلاف له. و قیل: عصف مأکول کقولک: طعام مطعوم و شراب مشروب، ای شأنه ان یطعم و یشرب، ای تأکله الدّوابّ و اللَّه اعلم بالمراد.
لگ باعومر روز ۳۳ در ۴۹ روز سفیرا است.
وَ قالَ مُوسی رَبَّنا موسی گفت خداوند ما إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ و دادی فرعون را و کسان او را زِینَةً وَ أَمْوالًا آرایش این جهانی و مالها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا در زندگانی این جهانی رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ تا بیراه میشوند از راه تو رَبَّنا خداوند ما اطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ مالهای ایشان بستر مطعومهای ایشان همه سنگین کن.
ز پشت دست بود ، گر مرا بود مطعوم ز آب دیده بود ، گر مرا بود مشروب
ازدحام در کوه مرون در ۳۰ آوریل ۲۰۲۱، در مراسم مذهبی لاگ بعومر واقع در کوه مرون در منطقهٔ الجلیل بالا در اسرائیل رخ داد. این فاجعه حدود ساعت ۰۰:۵۰ به وقت محلی روی داد و دست کم ۴۵ کشته و بیش از صد زخمی برجای گذاشت و دهها نفر به شدت زخمی شدند. این یکی از بدترین بلایای غیرنظامی در تاریخ اسرائیل بودهاست.
رو به خویشان خویشتن بچشان هر چه ماند از طعوم واذواقم
غرض، کنونکه چو آدم برآمدم ز بهشت؛ دونان گندم، هر روز بایدم مطعوم
آدمی با تو دست در مطعوم سگ ز بیرون آستان محروم
به صبح می دهد از گوشه دلم مطعوم به شام می کند از خون دیده ام مشروب
گرچه آن مطعوم جانست و نظر جسم را هم زان نصیبست ای پسر