عوالی
معنی کلمه عوالی در لغت نامه دهخدا

عوالی

معنی کلمه عوالی در لغت نامه دهخدا

عوالی. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) عَوال. ج ِعالیة. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).رجوع به عالیة و عوال شود. چیزهای بلند. ( آنندراج )( غیاث اللغات ) : طبیعت او در اختیار حدود... و ایثار سیوف و عوالی بر شنوف و غوالی و اعراض...برخلاف طباع بشر بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 273 ).
- عوالی پناه ؛ نامدار و نامور و مشهور و بزرگوار. ( ناظم الاطباء ).
عوالی. [ ع َ ] ( اِخ ) دههاست بر سواد مدینه. ( منتهی الارب ). ضیعه ای است در چهارمیلی مدینه ، و گویند در سه میلی. ( از معجم البلدان ).

معنی کلمه عوالی در فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ عالیه . بلندی ها.

معنی کلمه عوالی در فرهنگ عمید

= عالی

معنی کلمه عوالی در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع عالیه بلند از هر چیز .
دههاست بر سواد مدینه ضیعه ایست در چهار میلی مدینه و گویند در سه میلی

معنی کلمه عوالی در دانشنامه عمومی

عوالی نام منطقه ای در مرکز بحرین و جزیره ای کوچک در خلیج فارس است. این منطقه در دههٔ ۱۹۳۰ توسط شرکت نفت بحرین ایجاد شد. ساکنان این منطقه بیشتر کارگران و کارمندان شرکت نفت اند. . جمعیت آن ۱۷۹۶ تن است.

معنی کلمه عوالی در ویکی واژه

جِ عالیه. بلندی‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه عوالی

سپهر مجد و معالی محیط نقطه عالم جهان جود و عوالی چراغ دوده آدم
جبائی در اعتزال، اشعری در کلام، ابوالقاسم طبرانی در عوالی، عبدالرزاق در دیدار مردمان از او، ابن منده در وسعت سفر، ابوبکر خطیب در سرعت خطابت، سیبویه در نحو
فدت نفسی و ما تهواه مالی همام العصر ذالهمم العوالی
شاخ گل عیش با عوالی برگ گل انس با قواضب
اذا مامشت الاقلام یموما امام الا رئا بالعوالی
نه ترکان توران‌کنند از عوالی نه‌گردان ایران‌کنند از قواضب
تهتزٌ اسنٌهٔ العوالی بالجوّ کانها سنابل