عواطف

معنی کلمه عواطف در لغت نامه دهخدا

عواطف. [ ع َ طِ ] ( ع اِ ) ج ِ عاطفة. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عاطفة شود. مهربانیها. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). مهربانیها و عطوفتها و احسانها و نیکوئیها و نعمت ها و شفقت ها. ( ناظم الاطباء ) : تمامی ابواب مکارم و انواع عواطف را بی شک نهایتی است. ( کلیله و دمنه ). یک حاجت باقی است که در جنب عواطف ملکانه خطری ندارد. ( کلیله و دمنه ).
یا رب که آب دریا چون نفسرد ز خجلت
چون بیند این عواطف بیرون از اعتدالش.خاقانی.جائی که عواطف قرابت و شوافع اخوت قائم بود این معنی مستغرب نبود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 175 ).

معنی کلمه عواطف در فرهنگ معین

(عَ طِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ عاطفه ، مهربانی ها، محبت ها.

معنی کلمه عواطف در فرهنگ عمید

= عاطفه

معنی کلمه عواطف در فرهنگ فارسی

جمع عاطفه
( اسم ) ۱ - مهربانی مهر محبت . ۲ - انفعال ( لذت و الم ) کمتر بوجه مجرد و بسیط خود باقی می ماند زیرا غالبا تحت تاثیر عناصر و عوامل مختلف قرار گرفته بشکل حالتی مرکب در می آید که به نام عاطفه خوانده می شود . عناصر تشکیل دهنده عاطفه گاهی به خوبی نمایان هستند یعنی معلوم است که فلان عاطفه از چه عناصری تشکیل گردیده است گاهی نمایان نیستند و عاطفه هیچ شباهتی به عناصر متشکله خود ندارد. از عواطف نوع اول بعضی از عناصری تشکیل شده اند که همگی به یک جهت توجه دارند مانند عشق که مرکب است از تمایل جسمانی و حس جمال و حس اجتماعی و مهر و تعجب و عزت نفس ... و بعضی دیگر را عناصری درست کرده که به جهات مختلف متوجهند مانند حسد که عناصر مرکبه اش عبارتند از : تصور چیزی که شخص آن را مالک و متصرف است یا میل دارد متصرف شود بیم از دست دادن آن چیز یا ناتوانی در تحصیل و تصرف آن به تصور آوردن شخص یا چیزی که موجب این ناتوانی یا حرمان است . نمونه عواطف قسم دوم حس استقبال خطر است که از تصور چیزی مجهول و خطرناک و از لذت کشف حصول آن چیز ترکیب یافته است جمع عواطف .

معنی کلمه عواطف در فرهنگ اسم ها

اسم: عواطف (دختر) (عربی) (تلفظ: avātef) (فارسی: عواطف) (انگلیسی: avatef)
معنی: مهربانیها، مهربانی، مهر، عاطفه ها، احساسات، الطاف

معنی کلمه عواطف در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عواطف، گرایش ها و احساساتی است که توجّه انسان را از خود به نفع غیر معطوف می دارد.عواطف، استعدادی است فطری و از سرمایه های مهم آدمی است که در تربیت و کسب فضایل ، نقشی اساسی ایفا می کند.
زندگی انسان از حرارت عواطف گرم می گردد. احساسات و عواطف انسانی، زندگی را غنی و پربار ساخته، آن را قابل تحمّل نموده، از یک نواختی بیرون می آورد. فداکاری ها ، از خود گذشتگی ها، نوازش یتیمان ، دستگیری بینوایان، مهر و محبت ، عشق و دلسوزی، قدردانی و سپاسگزاری، صله رحم و.... همه و همه از احساسات و عواطف پاک انسانی سرچشمه می گیرد.بسیاری از جنبش های مهم اجتماعی و حتّی صلح و جنگ از عواطف و احساسات نشأت می گیرد.
معنا
عواطف و احساسات مجموعه ای از انفعالات، انجذابات و حالات ظاهراً متضاد با منافع شخصی است که اگر بر اساس منطق و روی میزان صحیح از آن ها استقبال و پیروی گردد، نقش تعیین کننده ای در رشد و تعالی انسان خواهد داشت.
اگر نوازش یتیمی دل سوخته و محبت به بینوایی درمانده، آتش قهر الهی را فرو می نشاند، و اگر طوفان خروش و امواج سهمگین غضب ، و خشم اعتراض مردان بزرگ و قهرمانان توحید در دفاع از حقوق ستم دیدگان و اعتلای شرافت و مجد انسان ها، آتش انقلاب را در توده های عظیم انسانی برای احقاق حق و در هم کوبیدن بینان ظلم و فساد و تبهکاری شعله ور می سازد، و اگر پرواز معنوی انسان به یمن بال عشق و به برکت شور محبّت میسّر می گردد، تنها به خاطر وجود عواطف انسانی است که خالق مهربان در وجود انسان به ودیعه گذارده است.
نسبت با عقل
همانطور که گذشت تأمین سعادت انسان و سلامت و تحرّک جامعه مستلزم هماهنگی، همدلی، همکاری و همیاری عقل با عواطف و احساسات است، و ضعف یا فقدان هر یک پویایی بلکه اصل حرکت فرد و جامعه را در مسیر تربیت و رشد و تعالی به مخاطره انداخته، موجب خسارات عظیم و جبران ناپذیری خواهد شد. در عین حال هر یک از این دو نیرو دارای ویژگی ها و خصایصی متمایز از دیگری است:
← عقل
...

معنی کلمه عواطف در ویکی واژه

جِ عاطفه ؛ مهربانی‌ها، محبت‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه عواطف

واندر دل خلق زنده دارم اخلاق و عواطف نکو را
در نظر مارتین هایدگر، اصالت عبارت است از افکار و عواطف که حقاَ از جانب صاحب خود صادر شده باشد.
انکامه ییست گرم ز شکر عواطفت هر کوی و برزنی که من آنجا فرارسم؟
این طبیعت درونی ذاتاً یا لزوماً بد نیست. نیازها، عواطف و ظرفیت‌های اساسی انسان در ذات خود خنثی، پیشا اخلاقی و حتی خوب هستند.
یارب که آب دریا چون نفسرد ز خجلت چون بیند این عواطف بیرون ز اعتدالش
و می فرمود که همای همت و سیمرغ سعادت ما ظل عنایت بر تو می گسترد و آفتاب اقبال و کواکب سعود ما شعاع عواطف و آثار لواطف بر تو نثار می کنند و می گویند:
مفتاح خزاین معارف مخصوص جزایل عواطف
خدا را شکر که بیمن و توجه خداوندگار اعظم کارها آسان شد، آتش ها گلستان گردید، نظرعلی خان آمد فرامین همایون را رساند. مراحم و مکارم شاهنشاهی را در محافل عام ومجالس خاص تقریر نمود. نواب نایب السلطنة در فکرت و حیرتند که چگونه در مقام تلافی و تکافی این اشفاق و عواطف بر آیند.
عواطف توگریبان چون منی گیرد ز موج لجّۀ آفات برکران آرد
پس از حملهٔ عرب‌های (اسلام‌گرا) به ایران، «برخی» از ایرانیان، با قبول دین اسلام، از عواطف انسانی، دور شدند.
اگر مهابت سلطان عالمت بگرفت همت عواطف او زین مضیق برهاند
برزویه زمین بوسه کرد و گفت: حُسن رای و صدقِ عنایت پادشاه مرا از مال مستغنی گردانیده است، و کدام مال در این محل تواند بود که از کمال بنده نوازی شاهنشاه گیتی مرا حاصل است؟ اما چون سوگند در میان است از جامه خانهٔ خاص، برای تشریف و مباهات، یک تخت جامه از طراز خوزستان که بابت کسوتِ ملوک باشد برگیرم. و آنگاه بر زبان راند که: اگر من در این خدمت مشقتی تحمل کردم و در بیم و هراس روزگار گذاشت، به امید طلب رضا و فَراغ مَلِک بر من سهل و آسان می‌گذشت، و به دست بندگان سعی و جهدی به اخلاص باشد. و اِلّا نفاذِ کار و ادراکِ مراد جز به سعادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواد بود. و کدام خدمت در موازنهٔ آن کرامات آید که در غیبت اهل بیت بنده را ارزانی فرموده ست؟ و یک حاجت باقی است که در جنب عواطف مَلکانه خطری ندارد، و اگر به قضا مقرون گردد عزّ دنیا و آخرت به هم پیوندد، و ثواب و ثنا ایام میمونِ مَلِک را مُدخّر شود.
دمی اگر ز سرم پا کشد عواطف تو بسا شریر که جانم پر از شرار کند
انجام یک تمرین کوتاه نوشتاری پیش از آزمون ریاضی، برای بیان احساسات دربارهٔ ترس، باعث بهبود عملکرد در آزمون می‌شود. احتمالاً به این علت که کمک می‌کند که افراد، عواطف خود را بهتر بشناسند و سامان‌دهی کنند و کارکرد حافظه فعال آنها بهتر شود.
نیما یوشیج در این اثر به وضوح تحت تأثیر کنزالاسرار، دیوان امیر پازواری، است. این تأثیر در روجا هم به صورت زبانی و هم به شکل محتوایی قابل مشاهده است.: ۱۱۸  در بسیاری از ابیات روجا احساسات شاعرانه موج می‌زند ولی این شاعرانگی ناشی از به‌کارگیری آرایه‌های ادبی نیست؛ بلکه به موجب بروز عواطف شاعر است.: ۱۳۱  همچنین نماد از شاخصه‌های سبکی و شعری نیماست که همچون آثار فارسی او، در دیوان اشعار مازندرانی وی هم نمود بسیاری دارد.: ۱۳۹